ژِِئوپلیتیک امروز

این وبلاگ در خصوص ارائه مقالات ومطالب تخصصی جغرافیای سیاسی توسط محمود واسعی دانش آموخته کارشناسی ارشدجغرافیای سیاسی ایجاد شده

ژِِئوپلیتیک امروز

این وبلاگ در خصوص ارائه مقالات ومطالب تخصصی جغرافیای سیاسی توسط محمود واسعی دانش آموخته کارشناسی ارشدجغرافیای سیاسی ایجاد شده

جغرافیای رادیکالیسم

معتمدی نیا-دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیای سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی -تهران مرکزی 

چکیده
جغرافیای رادیکال با الهام از نظرات جامعه شناسان چپ مانند مارکس، انگلس و هگل و در تقابل با کاپیتالیسم، لیبرالیسم، داروینیسم و لامارکیسم روابط متقابل جامعه و محیط را می کاود و داعیه دار انقلاب ریشه ای در جوامع سرمایه داری برای حذف نابرابری های فضایی است.
در جغرافیای رادیکالیسم باید بر اساس ماهیت جامعه شناسی به موضوع نگریست، از این رو برای بررسی و نقد دیدگاه رادیکالیسم در جغرافیا، بر مبنای هدف تحقیق که تعیین اهمیت موضوع در جغرافیا است، باید در ابتدا ریشه لغت رادیکال شناخته شده و با توجه به مفهوم اصطلاح علمی رادیکالیسم به بررسی مهمترین مکاتب و نظریان همسو و مخالف این عقیده، مکتب جغرافیای رادیکالیسم و بازتاب دیدگاههای این مکتب بر جغرافیا و نقد این دیدگاه پرداخته و در نهایت نتیجه گیری از مابحث مطروحه بعمل می آید.



جغرافیای رادیکال با الهام از نظرات جامعه شناسان چپ مانند مارکس، انگلس و هگل و در تقابل با کاپیتالیسم، لیبرالیسم، داروینیسم و لامارکیسم روابط متقابل جامعه و محیط را می کاود و داعیه دار انقلاب ریشه ای در جوامع سرمایه داری برای حذف نابرابری های فضایی است.
در جغرافیای رادیکالیسم باید بر اساس ماهیت جامعه شناسی به موضوع نگریست، از این رو برای بررسی و نقد دیدگاه رادیکالیسم در جغرافیا، بر مبنای هدف تحقیق که تعیین اهمیت موضوع در جغرافیا است، باید در ابتدا ریشه لغت رادیکال شناخته شده و با توجه به مفهوم اصطلاح علمی رادیکالیسم به بررسی مهمترین مکاتب و نظریان همسو و مخالف این عقیده، مکتب جغرافیای رادیکالیسم و بازتاب دیدگاههای این مکتب بر جغرافیا و نقد این دیدگاه پرداخته و در نهایت نتیجه گیری از مابحث مطروحه بعمل می آید.

مفهوم رادیکال و رادیکالیسم

معنای لغوی رادیکال از واژه  Radix  به معنی ریشه است و نظر کسانی را که خواستار تغییر اساسی و سریع در جامعه هستند را می رساند. مثلاً در ریاضیات علامت رادیکال (   ) به معنی رسیدن به ریشه عدد است.
این اصطلاح هر عمل و نظر سیاسی و اجتماعی را که خواهان تغییرات فوری و قاطع در نهادهای اجتماعی است را در بر میگیرد.
اصطلاح رادیکالیزم و رادیکال بیشتر برای اعمال و نظریه های گروههای چپ افراطی اعم از مارکسیست و غیر مارکسیست که خواهان تحولات اساسی و از ریشه در نهادهای اجتماعی هستند، بکار    می رود.
اصطلاح رادیکالیسم در باب کسانی اطلاق می شود که از موسسات سیاسی و اجتماعی موجود ناراضی باشند. آنها که عموماً طالب تغییرات اجتماعی و در هم پاشیدن اوضاع حاضر و تاسیس موسسات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شایسته تری هستند.
در جامعه جدید کسانی را رادیکال می گویند که تقاضای اصلاحات اساسی برای بهبود اوضاع اقتصادی، اجتماعی و بهبود موقعیت سیاسی توده ها را دارند. رادیکالها معمولاً به نفع طبقات فقیر و محروم از امتیازات و بر ضد ثروتمندان و صاحب منصبان اجتماعی مبارزه می کنند.
رادیکالیسم بیشتر از همه به اندیشه و یا آیین کسانی اطلاق می شود که افکار سیاسی چپ گرا دارند. در مقابل میانه روها و سپس محافظه کاران قرار میگیرند که متمایل به بازگشت به نهادها و سازمانهای دیرین هستند.

پیشینه رادیکالیسم
مارکس و انگلس را از پیشگامان رادیکالیسم می دانند و جغرافیای رادیکال نیز متاثر از عقاید جامعه شناسانه آنان است.
این اصطلاح را برای نخستین بار "چارلز جیمز فاکس"  از رهبران خزب لیبرال در انگلستان بکار برد. فاکس لزوم "اصلاحات رادیکال" را اعلام کرد و از آن پس جناح محافظه کار حذب لیبرال به عنوان رادیکال مشهور شد. در میان آن شخصیتهایی مانند جان استوارت میل، جوزف چیمبرلین، دیوید لوید جورج وجود داشتند. رادیکالیزم اروپایی در دهه 1930-1920 به شدت تحت تاثیر مارکسیسیزم و استالینیزم بود.
رادیکال جدید که به آن چپ نو نیز می گویند، در دهه 1960 میلادی و در واکنش به مصرف گرایی و زندگی روزمره در جهان سرمایه داری پدید آمد. ویژگی چپ نو این بود که هم با کمونیسم سازمان یافته مخالفت داشت و هم علیه سرمایه داری سازمان یافته نوع آمریکایی؛ یه همین دلیل این دیدگاه بین روشنفکران جوامع در حال توسعه، مشروعیت بیشتری داشت.
بررسی دیدگاههای مکتب رادیکالیسم حاکی از آن است که این دیدگاه به عنوان محصول ضمنی چرخش های اجتماعی هویتی عاریه ای دارد و در مکاتب فلسفی مخالف، از جمله آنارشیسم، مارکسیسم، سوسیالیسم، فمنیسم، بنا به ماهیت هر یک، تاثیر گذار بوده است و نهایتاً جغرافیای رادیکال با تأسی از تفکرات جامعه شناسانه مکاتب فوق به نوعی تاثیر پذیرفته است.
اگر جغرافیا را روابط متقابل انسان و محیط بدانیم، بدیهی است که انسان اولیه، انسان برده دار، انسان فئودال، انسان سرمایه دار و انسان کمونیسم، هر کدام تاثیری متمایز از یکدیگر بر محیط باقی می گذارند و روابط متقابل هر یک با محیط طبیعی، محیط جغرافیای متفاوت با مرحله قبل است. به عبارتی انسان برده دار، انسان فئودال و یا انسان صنعتی، تغییرات بنیادی یا رادیکال در محیط نسبت به مرحله قبل بوجود    می آورند که این تغییرات ارتباط زیادی با نگرش و نوع تکنولوژی این انسانها در مقطع زمانی خود دارد.

علل پیدایش جغرافیای رادیکال
تاثیر آرای فلسفی رادیکالیسم بر شکل گیری مکاتب دیگر چون مارکسیسم، فمنیسم، آنارشیسم وسیع بوده است و به تبع آن علم جغرافیا نیز در هر برهه از زمان از این آرای فلسفی تاثیراتی را پذیرفته است.
با توجه با رادیکالیسم اجتماعی و تمامی مکاتب و عقاید بنیادگرا و خواستار تغییرات اجتماعی وسیع که جغرافیا رادیکال با تاسی به این تفکرات شکل گرفته است، محوریت اصلی دیدگاه بر اساس "جامعه" بوده است و انسان در این مجموعه جزئی از کل نظام اجتماعی در نظر گرفته شده است. این تفکر دقیقاً متضاد با دیدگاه مکاتب کاپیتالیسم، فئودالیسم و اومانیسم است که منافع فردی را اصل بر همه چیز می دانند. بنابراین در چهارچوب دیدگاه جغرافیای رادیکالیسم تعریف نوینی از جغرافیا می توان ارائه نمود و آن "روابط متقابل جامعه و محیط" است.
بنا به گفته پیت در کتاب نظریه اجتماعی جغرافیای رادیکال به دنبال کمال انسان و برابری انسانهای هر جامعه و در نهایت برابری و رفع تبعیض در بین جامعه است. چنانچه به ریشه یابی علل پیدایش جغرافیای رادیکال بپردازیم، متوجه خواهیم شد که در مقاطع زمانی مختلف، متناسب با شرایط و ساختارهای اجتماعی، اقتصادی هر جامعه، مکاتبی با دیدگاههای رادیکالی تکوین یافته اند که پاسخی به شرایط خاص آن زمان بوده است. مثلاً در دهه 1870، جغرافیا وسیله ای بود که کشورهای اروپایی برای کسب مالکیت سرزمینها، استعمار سرزمینهای آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین، بهره برداری های اقتصادی، میلیتاریسم و برتری های نژادی بکار می بردند.
در این زمان مکتب جبر جغرافیا آغازگر حرفهای تازه در دانش جغرافیا بود. با گذشت زمان جبر محیطی یا جبر جغرافیایی، به مثابه یک ایدئولوژی در خدمت امپریالیسم در آمد و جغرافیای امپریالیستی به وجود آمد.


حوزه مطالعات جغرافیای رادیکالیسم
رادیکالیسم به تغییرات بنیادی و اساسی در ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی توجه دارد. بنابراین با این دیدگاه به بررسی و مطالعه موضوعاتی چون بررسی ریشه های عقب ماندگی جهان سوم، توسعه نابرابر در سطح جهان، علل قطبی شدن جهان، علل بوجود آمدن تراستها، کارتلها، مازاد اقتصادی، توزیع درآمد، ارزش کار، عدالت اجتماعی، گتوهای شهری، سلسله مراتب طبقاتی، جغرافیای امپریالیسم، جغرافیای جهان سوم، جغرافیا و نظام تولید، جغرافیای امراض طبقاتی، جغرافیای نژادی، ویژگی های جغرافیای تولید و مصرف انبوه می پردازد.
جغرافیای رادیکال معتقد است که شیوه های مختلف تولید، چشم اندازهای مختلف اجتماعی و اقتصادی را پدید می آورد که این امر را می توان یکی از علل تفاوت مکانهای جغرافیایی دانست که "هارتشون" به آن معتقد است؛ به عبارتی کیفیت تولید مادی در شکل گیری پدیده های اجتماعی، جغرافیایی، مانند شرایط مسکن، اشتغال و جرم و جنایت و اوغات فراغت بسیار مفید است. افتراق مکانی نه تنها در کشورهای توسعه یافته علاوه بر آنچه "هاروی" در مبحث نظریات انقلابی و ضد انقلابی مطرح     می کند، وجود دارد بلکه دو چهره متفاوت و متضاد جغرافیایی در کشورهای جهان اول و جهان سوم را بوجود آورده است. لذا در تبیین ماتریالیسم تاریخی در جغرافیا، اقتصاد سرمایه داری سبب انباشت سرمایه در اردوگاه امپریالیسم سرمایه داری و فقر در کشورهای جهان سوم شده است. جغرافیدانان رادیکالیسم در باب توسعه، با توجه به توسعه کشورهای مرکز و پیرامون در مباحث زیر به تحقیق پرداخته اند.
صنعتی شدن کشورهای پیرامون که منجر به انباشت سرمایه در این کشورها شده و مشکلاتی را از جمله تقسیم کار، بخش غیر رسمی اشتغال شهرها، کارگران فاقد تخصص ارزان قیمت و جدایی گزینی فضایی در جهان سوم را بوجو اورده است. از سوی دیگر موج مهاجرتهای گسترده روستاییان به شهرها در نتیجه صنعتی شده شهرها، نابود کشاورزی را به دنبال داشته است و همچنین بهره برداری بیش از حد منابع طبیعی، معدنی و خام در این کشورها، بحرانهای زیست محیطی را بر جهان سوم تحمیل نموده است.
به طور کلی تمامی این موارد و نیز موضوعاتی که در ارتباط با ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کشورهای مرکز و پیرامون است، از مواردی است که در حیطه مطالعاتی جغرافیدانان رادیکال قرار میگیرد.

نقد جغرافیای رادیکالیسم
جغرافیا در سیر تکوینی خود سه دوره معین و مجزا را گذرانده است:
دوره ای که در آن موضوعات جغرافیایی جنبه توصیفی داشته است.
دوره ای که در آن به مطالعه و کشف نظام معین و وضع قوانین جغرافیا تأکید می شده است.
دوره ای که علم جغرافیا به همراه تئوریها، افکار و اندیشه ها و جهت رفاه اجتماعی جامعه بشری، تغییر شکل سیمای محیطی و دگرگونی های محیطهای زندگی را اساس کار قرار می دهد و جغرافیدانان رادیکال بر آن می روند که جغرافیا باید از مراحل توصیف (مرحله اول) و تفسیر (مرحله دوم) به تغییر (مرحله سوم) جهان اقدام کند.

از نظر جغرافیدانان رادیکالیسم، اقتصاد سرمایه داری و امپریالیسم سرمایه داری عامل اصلی بوجود آمدن نابرابری های اقتصادی و سیاسی و به تبع آن نابرابری های فضایی است که دوگانگی در چهره جهان اول و سوم و همچنین تبعیض، جدایی گزینی و ایجاد گتوهای اقتصادی و نژادی در کشورهای سرمایه داری، بخصوص ایالات متحده آمریکا، را سبب شده است. به همین دلیل جغرافیدانان رادیکال به سمت سوسیالیسم گرایش یافته و عقاید انها تحت تاثیر افکار جامعه شناسان چپ، بخصوص مارکس، انگلس و هگل بوده و مکتب جغرافیای رادیکال خود سبب بوجود آمدن جغرافیای مارکسیسم شده است. بدیهی است که جغرافیدانان رادیکال برای بوجود آوردن شکل نوینی از زندگی و تغییر وضعیت زندگی اکثریت مردم جهان (جغرافیای مردمی) به علت بیشتر توجه دارند تا معلول؛ زیرا معتقدند که با تغییر بنیادی علت، معلول نیز خود به خود اصلاح می شود. آنان با الهام از سوسیالیسم، انباشت سرمایه را سبب شکل گیری طبقاتی جوامع و به تبع آن چشم اندازهای جغرافیایی و تفاوتهای مکانی ناشی از این امر دانسته اند. اقتصاد سرمایه داری را نیز نوعی اقتصاد کازینویی (قمارخانه ای) می دانند. در جامعه امپریالیستی، سرمایه داری، افراد یا بسیار ثروتمندند و یا بسیار فقیر، این امر حاصل ماهیت نظام کاپیتالیستی، شیوه تولید، نوع مصرف و نحوه عرضه و تقاضاست. این فرایند جریان سرمایه در مطالعات شهری زیر بازساخت شهری مطالعه می شود.
جغرافیدانان رادیکال در مخالفت با فرایند تنازع بقاء داروینیسم و ارثی بودن خصلتهای اکتسابی لامارکیسم، این نظریات را تنها بهانه ای برای مشروعیت بخشیدن به نظام سرمایه داری می دانند و معتقدند که انسان، یعنی عضوی از جامعه، قادر به تاثیر بر محیط پیرامون خود و تغییر آن است. با توجه به فرایند تاریخی که نشان از عدم ثبات پدیده هاست، باید معیارهای جهان امروز که باعث فقر، بیکاری، حاشیه نشینی و بیماری میلیاردها انسان است، تغییر بنیادی (رادیکال) یابد. در این بین بیشتر در حق بر زنان که از فرصتهای برابر با مردان در دسترسی به امکانات محروم مانده اند، ظلم شده است: موضوعی که جغرافیای رادیکالیسم در مبحث جدیدی با عنوان جغرافیای فمنیسم به تشریح آن می پردازد.
تاریخ مکاتب جغرافیایی نشان می دهد که جغرافیدانان رادیکال چه در قالب نظریه های رادیکال مارکسیستی و چه نظریه های رادیکال آنارشیستی و فمنیستی تلاش زیادی برای اصلاح نظامهای نابرابر و توسعه ناموزون و ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زمان خود داشته اند، که در مقاطع زمانی خود کم و بیش موثر بوده است. با این همه گذر تاریخ نشان می دهد که پیش گویی های این مکاتب چندان با واقعیتهای موجود زمان حال انطباق ندارند و صرفاً در زمان خود مصداق داشته اند.
نقد دیگری که بر نظریات مکتب رادیکالی مارکسیسم از ابعاد جغرافیایی آن می توان داشت این است که معتقدند تقسیم کار میان شهر و روستا و یا به عبارتی تضاد میان شهر و روستا با گذر از توحش به تمدن، از قبله به کشور، از محله گرایی به ملت آغاز شده است و در تمام طول تاریخ تمدن تا به امروز ادامه داشته است. تقسیم کار شهر و روستا به تقسیمات طبقاتی که با شکاف مان خراج گیرندگان شهری و دهقانان آغاز می شود، به پیدایش طبقات مدرن یعنی بورژوازی و پرولتاریا در محیط خاص شهرنشین فئودالی خاتمه   می یابد. نگرش این مکتب در باب شهر این است که شهرها را مرتبط با انباشت صنعت می دانند و شهر را محلی می پندارند که ارزش اضافی تولید می کنند و در نتیجه روابط نامتضاد شهر و روستا توسعه وابسته ای پیدا می شود. با فروپاشی نواحی روستایی که نتیجه روابط سرمایه داری است و توقف رونق های صادراتی موقتی مربوط به استخراج معادن خاص یا مناطق دارای کشتزارهای بزرگ شکل خاصی از مهاجرت توده های روستایی به شهرها بوجود می آید و شهر بجای آنکه پهنه انباشت صنعتی شود، زیستگاه کمپرادور انگل و بورژوازی دولتی و توده حاشیه نشین می شود.
در نقد این مطالب نیز باید گفت که در حال حاضر در جهان سرمایه داری استثمار کارگران بدانگونه که مارکس پیش بینی کرده بود، وجود ندارد و مقولاتی چون عدالت، رعایت حقوق طبقات کارگری به مراتب بیش از نظامهای مارکسیستی اجرا می شود. طبقات کارگری در کشورهای سرمایه داری به مدد دموکراسی حاکم بهتر توانسته اند به حقوق خود دست یابند تا در کشورهای مارکسیستی که بر پایه دیکتاتوری پرولتاریا بنا شده اند. ضمن اینکه طبقه پرولتاریا (کارگر) در شوروی سابق همواره در تضاد با طبقه دهقانان در چین قرار داشته است. به علاوه در نقد این دیدگاه باید به این مساله توجه داشت که در اندیشه اینان شهر به مثابه یک علت بلکه یک پیش شرط اهمیت دارد. اهمیتی که تنها در دوران خاصی از رشد سرمایه داری نمود داشته است و با فراگیر شدن روزافزون شیوه تولید سرمایه داری و تحت الشعاع قرار دادن رابطه شهر و روستا، به تدریج از اهمیت شهر کم خواهد شد، به عبارت دیگر مارکسیستها نیروی علی و ذاتی اصلی را در رابطه با سرمایه، کار و یا، به عبارتی شیوه تولید سرمایه داری می بینند و به شهرها به مثابه یک پیش شرط و زمینه می نگرند که به تدریج از اهمیتشان کم خواهد شد.
در حالی که اگر به این نظریه به دقت توجه کنیم متوجه خواهیم شد که از اهمیت شهرها در جهان امروز و به ویژه جهان سرمایه داری نه تنها کاسته نشده است بلکه روز به روز بر اهمیتشان افزوده شده و ما با کلان شهرها، متروپولیسها و منظومه های شهری روبرو هستیم که نقش مهمی را در اقتصاد جهانی ایفا میکنند. به طور کلی ظوابط فعلی جهان تغییراتی را در اقتصاد جهانی نشان می دهد که نشانگر شکل جدیدی از سرمایه داری است.
جغرافیدانان رادیکالیسم اقتصاد را در تمامی پدیده های  جغرافیایی دخیل می دانند، در حالی که مشکلات اقتصادی و دوگانگی اجتماعی بسیاری از کشورهای جهان سوم به عوامل دیگری از جمله ساختارهای سیاسی و فرهنگی این کشورها بر میگردد.
نقد دیگری که بر جغرافیای رادیکال می شود، هدف رادیکالیسم تغییرات بنیادی و اصلاحی است و در این میان نوع تغییر و اصلاح دقیقاً مشخص نیست. گاهی ممکن است این تغییرات بنیادی در یک نظام سلطنتی، اقتصاد سرمایه داری و یا تغییرات بنیادی در یک حکومت کمونیسم باشد.
در مطالعه مکاتب رادیکالیسم به این نکته باید توجه داشت که این مکاتب عمدتاً واکنشی هستند به وضع سیاسی زمان خود و با تغییر اوضاع تا حدی از اعتبار آنها کاسته شده است. به همین دلیل نتوانسته اند در درازمدت مبانی علمی پیدا کنند.

و سخن آخر اینکه جغرافیدانان رادیکالیسم در حالی به مخالفت با جبرگرایی بر می خیزند که مبانی فکری آنان بر پایه مادی گری است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد