ژِِئوپلیتیک امروز

این وبلاگ در خصوص ارائه مقالات ومطالب تخصصی جغرافیای سیاسی توسط محمود واسعی دانش آموخته کارشناسی ارشدجغرافیای سیاسی ایجاد شده

ژِِئوپلیتیک امروز

این وبلاگ در خصوص ارائه مقالات ومطالب تخصصی جغرافیای سیاسی توسط محمود واسعی دانش آموخته کارشناسی ارشدجغرافیای سیاسی ایجاد شده

آمریکا و اسلام سیاسی

آمریکا و اسلام سیاسی  (رویارویی فرهنگ ها یا تضاد منافع )

تألیف : فواز ای. جرجیس

ترجمه : سید محمد کمال سروریان

انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردیتهران 1382-  434 صفحه


تلخیص:محمد دهرویه

بی تردید تعاملات تاریخی بین تمدن غربی و تمدن اسلامی دوره های متعددی را پشت سرنهاده و فراز و فرودهای فراوان داشته است . جنگ های صلیبی و به دنبال آن تجزیه امپراتوری عثمانی ، اکتشاف نفت و اولویت یافتن مناطق نفت خیز مسلمان که شریان های حیاتی جهان پیشرفته صنعتی و نظامی سرمایه داری غرب در سده بیستم بوده است ، ریشه های اساسی چالش جدی اسلام و غرب در نیم قرن گذشته محسوب می شود . این چالش همواره بین دو محور فرهنگی – ایدئولوژیک و امنیتی – راهبردی در نوسان بوده است .

جنبش رستاخیز اسلامی به رهبری اندیشمندان و عملگرایان اسلامی در دهه های اخیر و به ویژه پس از فروپاشی نظام دوقطبی ، از جمله محورهای چالش برانگیز ، در دستور کار سیاست خارجی ایالات متحده بوده است . مسلماً انقلاب اسلامی ایران و بحران گروگان های آمریکایی در سال های 1979 و 1980 ، نقطه عطف بسیار مهم در عرصه تعامل سیاست خارجی آمریکا با اسلام گرایان به شمار می رود .

استراتژی ایالات متحده آمریکا در دوران جنگ سرد و در چارچوب نظام دوقطبی بر محور پیشگیری از گسترش کمونیسم تعریف شد . بر این اساس ، تعامل دولت های آمریکا در این دوران در عرصه سیاست خارجی با      جنبش های سکولار عرب و مسلمان از یکسو و دولت های محافظه کار اسلامی از سوی دیگر ، به گونه ای بوده که آمریکا را در کنار گروه دوم و در تقابل با گروه اول می داد .

ترتیبات ژئوپولیتیکی پس از جنگ جهانی دوم ، فروپاشی و تجریه امپراتوری عثمانی ، تشکیل دولت ملت های برآمده از آن در جهان غرب ، تشکیل اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قطب قدرت جهانی ، زمینه های ایجاد تعاملات ، مناسبات و چالش های جدیدی در عرصه فرهنگی – ایدئولوژیک و امنیتی راهبردی برای منافع غرب و بالاخص ایالات متحده فراهم ساخت . از یکسو رسوبات باقی مانده از مناسبات استعماری و جنگ های صلیبی در ژرف ترین لایه های زیرین فرهنگ یونانی زمینه بدگمانی غربی ها نسبت به هرنوع جنبش احیاگری اسلامی را فراهم می ساخت و از سوی دیگر منافع امنیتی – راهبردی غرب و ایالات متحده مقتضی نوع خاصی از تعامل آن با اسلام گرایان بود که لزوماً نمی توانست با این بدگمانی ها همگام و همسو باشد . به دنبال وقوع انقلاب اسلامی و بحران گروگان گیری ، سیاست خارجی آمریکا دچار سراسیمی ، از هم گسیختگی ، انفعال و تناقص شد و در ابهام فرو رفت .

نویسنده کتاب ابتدا می کوشد با ابداع دو اصطلاح تقابل گرایان و سازش گرایان ، زمینه فکری تلقی آمریکایی ها از اسلام گرایی را ترسیم کند . سپس به بررسی دسته بندی اسلام گرایان به دو گروه تندرو و میانه رو می پردازد و چالش های نظری و عملی این دو مفهوم را با استناد به شواهد تجربی ، سخنان و بیانیه های مقامات اجرایی و پژوهشگران سیاست خارجی ایالات متحده توضیح می دهد . وی با اشاره به موضع گیری متناقص و برداشت مبهم مقامات آمریکایی از تقسیم بندی فوق ، سیاست خارجی این کشور را متأثر از متغیرهای فرهنگی تاریخی علاوه بر متغیرهای امنیتی – راهبردی ، ارزیابی می کند .

 

  بی تردید تعاملات تاریخی بین تمدن غربی و تمدن اسلامی دوره های متعددی را پشت سرنهاده و فراز و فرودهای فراوان داشته است . جنگ های صلیبی و به دنبال آن تجزیه امپراتوری عثمانی ، اکتشاف نفت و اولویت یافتن مناطق نفت خیز مسلمان که شریان های حیاتی جهان پیشرفته صنعتی و نظامی سرمایه داری غرب در سده بیستم بوده است ، ریشه های اساسی چالش جدی اسلام و غرب در نیم قرن گذشته محسوب می شود . این چالش همواره بین دو محور فرهنگی – ایدئولوژیک و امنیتی – راهبردی در نوسان بوده است .

جنبش رستاخیز اسلامی به رهبری اندیشمندان و عملگرایان اسلامی در دهه های اخیر و به ویژه پس از فروپاشی نظام دوقطبی ، از جمله محورهای چالش برانگیز ، در دستور کار سیاست خارجی ایالات متحده بوده است . مسلماً انقلاب اسلامی ایران و بحران گروگان های آمریکایی در سال های 1979 و 1980 ، نقطه عطف بسیار مهم در عرصه تعامل سیاست خارجی آمریکا با اسلام گرایان به شمار می رود .

استراتژی ایالات متحده آمریکا در دوران جنگ سرد و در چارچوب نظام دوقطبی بر محور پیشگیری از گسترش کمونیسم تعریف شد . بر این اساس ، تعامل دولت های آمریکا در این دوران در عرصه سیاست خارجی با جنبش های سکولار عرب و مسلمان از یکسو و دولت های محافظه کار اسلامی از سوی دیگر ، به گونه ای بوده که آمریکا را در کنار گروه دوم و در تقابل با گروه اول می داد .

ترتیبات ژئوپولیتیکی پس از جنگ جهانی دوم ، فروپاشی و تجریه امپراتوری عثمانی ، تشکیل دولت ملت های برآمده از آن در جهان غرب ، تشکیل اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قطب قدرت جهانی ، زمینه های ایجاد تعاملات ، مناسبات و چالش های جدیدی در عرصه فرهنگی – ایدئولوژیک و امنیتی راهبردی برای منافع غرب و بالاخص ایالات متحده فراهم ساخت . از یکسو رسوبات باقی مانده از مناسبات استعماری و جنگ های صلیبی در ژرف ترین لایه های زیرین فرهنگ یونانی زمینه بدگمانی غربی ها نسبت به هرنوع جنبش احیاگری اسلامی را فراهم می ساخت و از سوی دیگر منافع امنیتی – راهبردی غرب و ایالات متحده مقتضی نوع خاصی از تعامل آن با اسلام گرایان بود که لزوماً نمی توانست با این بدگمانی ها همگام و همسو باشد . به دنبال وقوع انقلاب اسلامی و بحران گروگان گیری ، سیاست خارجی آمریکا دچار سراسیمی ، از هم گسیختگی ، انفعال و تناقص شد و در ابهام فرو رفت .

نویسنده کتاب ابتدا می کوشد با ابداع دو اصطلاح تقابل گرایان و سازش گرایان ، زمینه فکری تلقی آمریکایی ها از اسلام گرایی را ترسیم کند . سپس به بررسی دسته بندی اسلام گرایان به دو گروه تندرو و میانه رو می پردازد و چالش های نظری و عملی این دو مفهوم را با استناد به شواهد تجربی ، سخنان و بیانیه های مقامات اجرایی و پژوهشگران سیاست خارجی ایالات متحده توضیح می دهد . وی با اشاره به موضع گیری متناقص و برداشت مبهم مقامات آمریکایی از تقسیم بندی فوق ، سیاست خارجی این کشور را متأثر از متغیرهای فرهنگی تاریخی علاوه بر متغیرهای امنیتی – راهبردی ، ارزیابی می کند .

 

فصل اول - مقدمه :

الف ) در آمد :

محور اصلی مباحث این کتاب ، اندیشه نخبگان سیاست خارجی آمریکا در مقابل دولت ها و جنبش های  اسلام گراست . این نخبگان ، قوه مجریه و دیوان سالاری های امنیت ملی در قوه مجریه و سیاست داخلی به ویژه شکل دهندگان افکار عمومی و گروه های فشار را شامل می شوند . تأثیرات چند بعدی داخلی این ظرفیت را دارد که همزمان سیاست ایالات متحده را در چند جهت مخالف پیش برد . این تأثیرات عبارتند از افکار عمومی ،   رسانه ها ، گروه های ذینفع بخش خصوصی ، برنامه های دانشگاهی سیاست گرا ، کنگره آمریکا و سایر نهادها . سیاست خارجی آمریکا محصول طیف کاملی از واقعیت های سیاست داخلی است .

شواهد حاکی از آن است که اظهار نظرهای عمومی در ایالات متحده درباره اسلام سیاسی ، بیانگر تلاش آگاهانه برای سازش با اسلام و به قدرت رساندن اسلام گرایان معتدل است ، بویژه دولت های بوش و کلینتون با فاصله گرفتن از تصویری تهدید آمیز از اسلام نسبت به غرب و به رسمیت شناختن مشروعیت و تأکید دوباره بر ارزش های سنتی در جهان اسلام ، دین و فرهنگ اسلامی را مورد تمجید قرار دادند . هر دو دولت فرضیه برخورد تمدن ها را رد کردند ، با این تصور که مبارزه کنونی مبارزه ای است که در جهت استعلای تمدن است و به جای آن بر نقش آمریکا به عنوان پلی میان نظامهای روحانی و معنوی مختلف تأکید گذاردند .

موضع گیری ایالات متحده نسبت به اسلام سیاسی سه مولفه دارد . نخست اینکه ایلات متحده مایل نیست که صریحاً نسبت به اسلام گرایان دشمنی ورزد ، زیرا نمی خواهد خشم اسلام گرایان را برانگیزد . دوم اینکه ایالات متحده مایل نیست از گروههای اسلام گرا که منافع حیاتی ایالات متحده و متحدین وفادارش را تهدید می کند ، سخاوتمندانه پشتیبانی کند و سوم اینکه در درون چرخه های سیاست گذاری خارجی ایالات متحده در زمینه سازش میان اسلام سیاسی و دموکراسی ، تردیدهای فراوان وجود دارد . گفتمان ایالات متحده آکنده از اشارات ضمنی به رفتار سیاسی اسلام گرایان است که اسلام انقلابی را ضد دموکراتیک و فردگرا معرفی می کند . از این رو سخنان مقامات ایالات متحده در هاله ای از ابهام قرار دارد و می توان تفاسیر بسیار متعدد از آن ارایه کرد .

شکافی میان رفتار و گفتار مقامات آمریکایی وجود دارد . چنین به نظر می رسد که تصمیم گیرندگان ایالات متحده در تدوین سیاست خود نسبت به اسلام گرایان تمایلی به استفاده از اظهار نظرهای لیبرال منشانه خود ندارد و شدیداً از رژیم های سکولار خاورمیانه پشتیبانی می کنند . گرچه رهبران ایالات متحده فرضیه برخورد تمدن ها را نمی پذیرند ، چنین به نظر می رسد که سیاست آمریکا در دوران پس از جنگ سرد متأثر از هراس آنها از تهدید اسلام گرایی است . از نظر ایالات متحده برنامه سیاسی و دیدگاه نظری جنگ سالاران اسلام گرا ، تهدید آمیز و تجدید نظرطلبانه است و این امر احتمال پشتیبانی واشنگتن را از آنها منتفی می سازد .

 

ب ) سیاست خارجی آمریکا : آرمانگرایی در مقابل واقع گرایی :

 سیاست خارجی آمریکا غالباً از نظر تنش دیالکتیک میان دو الگوی متضاد مورد بحث قرار می گیرد : واقع گرایی و عمل گرایی در قابل آرمان گرایی و قانون گرایی یا به عبارت دیگر ، سیاست خارجی آمریکا میان واقع گرایی و اخلاق گرایی در نوسان بوده است .

طی قرن گذشته تقویت دموکراسی در خارج به عنوان شیوه ای برای تضمین امنیت ملی از جمله اصول ثابت در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بوده است . موضع ایالات متحده در قبال اسلام سیاسی آبستن همان تنش ها و محدودیت هایی است که ویژگی موضع گیری واشنگتن در قبال سایر و دولت های ایدئولوژیک بوده است .

 

ج) تفسیر ها و تحلیل ها :

1- نقش فرهنگ و تاریخ : کلیفورد جیرتر فرهنگ را اینگونه تعریف می کند : یک الگوی متحول تاریخی از معانی و نمادها و مجموعه ای از ارزش ها ، باورها ، نگرش ها و شیوه های زندگی و آداب و رسوم مشترک . با توجه به وابستگی و حساسیت فوق العاده رهبران آمریکا به تأیید عامه در نظرسنجی های افکار عمومی ، ارزشهای فرهنگی جامعه ، تأثیر مستقیم بر بسیاری از فعالیت های بین المللی این کشور ، از جمله سیاست ایالات متحده در قبال اسلام گرایان دارد ، بیشتر سیاست گذاران از فرهنگ غالب متأثر هستند .

گرچه تهدید نظامی نسبت به غرب از سوی جهان اسلام از پایان قرن هفدهم متوقف شده بود ، چالش های مذهبی و فکری اسلام هم چنان بر تصور بسیاری از مردم غرب سایه افکنده است . تصور فرهنگی اکثر آمریکایی ها از اعراب و مسلمانان این است که آنها خطرناک ، غیرقابل اعتماد ، غیردموکراتیک ، بیگانه و بدوی هستند . از اوایل دهه 1980 رویدادهای جهان اسلام به اخباری تلخ و تکان دهنده در ایالات متحده تبدیل شده است . یک مقاله نویس نشریه نیویورک تایمز به این نکته اشاره کرده است که گونه ای تعصب قومی وجود دارد که ضمن تمجید از        سیاست های جاری بین المللی ، هاله ای از تقدس و احترام در ایالات متحده برای خود حفظ می کند : انزجار از اعراب (مسلمانان) . نظرسنجی ها و مطالعات انجام گرفته از سال 1981 موید استمرار تصاویر منفی از اعراب و مسلمانان در میان بیشتر آمریکایی ها بوده است .

پنج نظر سنجی ملی در دهه 1990 نشان داد که جمع زیادی از آمریکایی ها معتقد هستند که مسلمانان دارای تعصب مذهبی هستند و اسلام اساساً یک مذهب ضد دموکراتیک است . بیشتر آمریکایی ها از فرهنگ اسلامی تلقی خصمانه دارند و آن را تهدیدی نسبت به منافع و ارزشهای فرهنگی شان می دانند . تلقی آنها از اسلام تا حدی ریشه در بنیادهای مذهبی این کشور دارد . از سوی دیگر می توان این برداشت را به تعارض تاریخی میان مسیحیت و اسلام نسبت داد ؛ یعنی برخوردی که در طول تاریخ و طی چندین نسل از طریق ادبیات ، فرهنگ عامه ، رسانه ها و گفتمان دانشگاهی منتقل شده و تعمیم یافته است .

هسته اصلی برداشت های ایالات متحده از اسلام ، هراس ، حیرت و نگرانی عمیق درباره آمیزش دین و سیاست است . چنین به نظر می رسد که آمیزه ای از این دو برداشت جنبه های اساسی سنت لیبرال ایالات متحده را – یعنی جدایی کلیسا و دولت و کاستن از نقشی که ایمان مذهبی در ساخت هویت در یک جامعه سکولار ایفا  می کند – به چالش فرا می خواند . هراس از قدرت اسلام گرایی نیز ریشه در تلقی آمریکایی ها از پیوند شکل و رفتار حکومتهای اسلام گرا دارد . گرایش ایالات متحده به در آمیختن اشکال حکومت ها با رفتار آنها باعث سوء     فهم های مکرر و اغلب گزافه گویی های ناخالص درباره خطراتی شده است که ملت آمریکا در عمل با آن مواجهند .

 

2- نقش سیاست و امنیت : یکسان دانستن اسلام با تروریسم از سوی آمریکا ، آسیب چشم گیری به تصویری که از مسلمانان در ایالات متحده وجود دارد ، وارد آورده و مانع از اتخاذ یک سیاست سازشگرایانه نسبت به             اسلام گرایان از سوی سیاست گذاران ایلات متحده شده است . هراس واشنگتن از اسلام گرایی را به وسیله ماهیت متحول تهدید جهانی نسبت به منافع ایالات متحده در دوران پس از جنگ سرد نیز می توان تبیین کرد . شیوه نگرش دستگاه سیاست خارجی آمریکا نسبت به اسلام سیاسی ناشی از تلقی های در حال دگرگونی آمریکایی ها نسبت به اتحاد جماهیر شوری سابق است . مفسر نیویورک تایمز ادعا می کند ، جنگ مقدس اسلامی تهدیدی است که در افکار عمومی شایع شده است . استراتژیست های آمریکایی ، دولت های مانند عراق ، ایران ، سودان و طیفی از گروههای اسلام گرا را به عنوان یاغی و تهدیدی جدی برای ثبات منطقه ای معرفی کرده اند . از منظر ایالات متحده ، این دولتهای یاغی بی قانون و سرکش ، از تروریسم و قاچاق سلاح های کشتار جمعی پشتیبانی      می کنند ؛ آنها همچنین با کمکهای مادی و معنوی به مسلمانان افراطی که معتقد به برهم زدن فرآیند صلح خاورمیانه و ساقط کردن نظامهای سیاسی عرب طرفدار غرب هستند ، از گفتمان ایدئولوژی اسلام گرایان استفاده و سوء استفاده می کنند . گروههای مهم در ایالات متحده تهدید کمونیسم روسی را با تهدید اسلام سیاسی معادل می دانند و مقامات آمریکایی را به مهار دشمن جدید به جای سازش با آن دعوت می کنند . اما این حامیان مهار پیش دستانه در ایالات متحده منحصر به فرد نیستند .

برخی اسلام گرایان ، غرب را به عنوان تمدن یکپارچه ، باشکوه و دشمن اسلام تلقی می کنند . این گروه از فعالان ، برای عناصری که در ایالات متحده و جهان اسلام منادی جنگ با احیاگری اسلامی هستند ، مصونیت فراهم می کنند ؛ از این نظر ، نظریه پردازان اسلام گرا بدترین دشمنان خودشان هستند . رجیس دبیری معتقد است که اسلام ، ضد اسلام را اسلامیزه کرده است .

 

د) فصل بندی این کتاب :

این کتاب مشتمل بر هفت فصل است . فصل اول خواننده را با نیروهای دخیل در شکل گیری سیاست خارجی آمریکا آشنا می سازد ، فصل دوم ، مباحث مربوط به سیاست اسلامی در داخل مجامع روشنفکری ایالات متحده را بررسی و ارزیابی می نماید . فصل سوم شیوه های تصور عموم مردم ایالات متحده از اسلام و ارتباط آنها با مسلمین را بررسی می کند . فصول چهارم و پنجم اظهار نظرها و آراء عموم مردم و کارتر ، ریگان ، بوش و مقامات دولت کلینتون در مورد اسلام سیاسی را تحلیل می کند . فصل ششم ، برای مقایسه دیدگاههای مقامات ایالات متحده با سیاست های عملی آنها سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران ، الجزایر ، مصر و ترکیه را بررسی می کنیم و در فصل هفتم یافته های عمده را فهرست بار بررسی می نماید .

 

فصل دوم – بستر روشنفکری سیاست خارجی آمریکا :

الف ) در آمد :

در هیچ مسأله ای عرصه روشنفکری ایالات متحده قطبی شده تر از مسئله ی اسلام سیاسی نیست . بیشتر افکارسازان در دو گروه تقابل گرایان یا سازش گرایان قرار می گیرند . دو موضوع اصلی ، تقابل گرایان را از   سازش کاران جدا می سازد : نخستین مضمون درباره خوش بینی نسبت به شکاکیت مربوط به دورنمای دموکراسی در جوامع اسلامی و دعاوی دموکراتیک اسلام گرایان است و دومین مضمون ، درباره دستور کار سیاسی اسلام گرایان به هنگام کسب قدرت است .

بررسی چگونگی شباهت مناقشه تقابل گرایان و سازش گرایان با مناقشه جنگ سرد ضروری است . به نظر می رسد که هر دو طرف همان برخورد پیشین را مجدداً آغاز کرده اند با این تفاوت که اسلام گرایی به عنوان دشمن جدید یا چالش علیه منافع حیاتی ایالات متحده جایگزین کمونیسم شده است .

 

ب ) برداشت تقابل گرایان از اسلام : دشمن جدید :

بسیاری از تقابل گرایان که غالباً همه اسلام گرایان فعال را در قالب بنیادگرایان اسلامی طبقه بندی می کنند ، مدعی هستند که اسلام و دموکراسی در عمل با یکدیگر در تضاد هستند . تقابل گرایان معتقدند که بنیادگرایان اسلامی همانند تمامیت خواهان کمونیست ، ذاتاً ضد دموکراتیک و عمیقاً ضد غربی هستند و بی تردید غرب را هدف قرار می دهند . تقابل گرایان معتقدند که مبارزه میان اسلام و غرب صرفاً بر سرمنابع سیاسی و مادی نیست ؛ بلکه برخورد فرهنگ ها و تمدن ها است . از نظر هانتینگتون مهمترین تعارض ها در مرزهای فرهنگی جداکننده تمدن غرب از تمدن های غیر غربی روی خواهد داد : « در هر دو سوی ، تعامل میان اسلام و غرب با عنوان برخورد تمدنها تلقی می شود » وی پیش بینی می کند که جنگ جهانی آینده جنگ میان تمدنهاست .

تقابل گرایان تهدید کمونیست و تهدید اسلام را مشابه یکدیگر ترسیم می کنند : همانند کمونیسم ، احیاگری اسلامی نه فقط یک ایدئولوژی رسمی دعوت کننده به دین است بلکه تجدید نظر طلب نیز است .

این خط فکری توسط معاون پیشین ریچارد نیکسون ، والتر مک دوگال ، ایجاد شد که روسیه شوروی را به اتحاد جبهه مسیحیت علیه دشمن مشترکشان یعنی جهان اسلام دعوت کرد . تقابل گرایان ادعا می کنند که یک همبستگی سیاسی میان جنبش های اسلامی گوناگون وجود دارد . به اعتقاد برخی تقابل گرایان نظریه             احدی الحسنیین (پیروزی یا مرگ) توانست بنیادگرایان اسلامی را به یک جنبش انقلابی تبدیل کند که قادر است مرزها را درنوردد و به یک امت بزرگتر یا مطابق با گفته جوناتای پری (وحدت از طریق جهاد ) دست یابد .

 

1- توصیه های سیاسی تقابل گرایان : تقابل گرایان دولت ایالات متحده را به ممانعت از ورود بنیادگرایان اسلامی فرا می خوانند و آن دسته از بنیادگرایانی که قبلاً به غرب آمده اند را نیز بالقوه خشن تلقی می کنند . همچنین آنها به ایالات متحده فشار می آورند که برای مهار این موعودگرایی جدید ، گام های موثری بردارد .

تقابل گرایان با توجه به این باور که دموکراسی با اسلام ناسازگار است ، از ایالات متحده می خواهند به متحدین خاورمیانه ای اش برای تحقق حقوق بشر و اصلاحات دموکراتیک فشار نیاورد : فشار برای دموکراتیزاسیون زودرس می تواند باعث تضعیف چشمگیر رژیم های طرفدار ایالات متحده و ظهور نظامهای دیکتاتوری ، تئوکراتیک و متعصب تر گردد . در این دیدگاه دموکراسی در خاورمیانه کالایی است که رژیم های دوست غرب در خاورمیانه     نمی توانند آن را به دست آورند زیرا این امر مسیر نیروهای ضد دموکراتیک را برای کسب قدرت هموار می سازد .

تقابل گرایان معتقدند که مبارزه کنونی در جهان اسلام بخشی از یک رویارویی گسترده تر میان غرب دموکراتیک و دوستان سکولار او از یک سو و استبداد شرقی از سوی دیگر است .

خاتمه جنگ سرد و فروپاشی شوروی نه تنها صلح و امنیت را برای جهان به ارمغان نیاورد ، بلکه یک جنگ فرهنگی جدید و مرگبار میان اسلام و غرب را موجب شد . در این برخورد تمدن ها ، ایالات متحده نمی تواند منفعل باشد . مهار و کنترل اسلام گرایی پاسخ هایی از نوع خلع سلاح یک جانبه نیستند .

 

2- برداشت سازش گرایان از اسلام : چالش جدید : سازش گرایان تصویر تقابل گرایان از اسلام را که اساساً را ذاتاً ضد غربی یا ضد دموکراتیک می دانند ، نمی پذیرند . آنها میان عمل گروههای مخالف سیاسی اسلام گرا و قانونی با اقلیت کوچک افراطیون تفاوت قائل می شوند . سازش گرایان بر این باورند که هم در گذشته و هم در حال حاضر ، تهدید یک اسلام خشن و انحصار طلب ، بازسازی یک اسطوره غربی است که با واقعیت تاریخ مسلمانان فاصله بسیار دارد . آنها جهان اسلام را بسیار پراکنده تر از آن چیزی که معمولاً تصور می شود می بینند ؛ گوناگونی و تنوع و نه یکپارچگی و اتحاد ، ویژگی عمده سیاست خارجی در جهان عرب و اسلام است . برخلاف تقابل گرایان که اسلام سیاسی را به عنوان ایدئولوژی آرمانی رادیکال تلقی می کنند ، سازش گرایان ، رستاخیز اسلامی را محصول روندهای سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی می دانند که ریشه محلی دارد . استدلال آنها این است که  جنبش های گوناگون اسلامی اساساً محصول فقدان فرصت های اقتصادی و آزادی سیاسی هستند . مسأله دموکراسی ، سازش گرایان را از تقابل گرایان جدا می سازد و تقابل گرایان مدعی هستند که فقدان دموکراسی در کشورهای اسلامی را می توان با رجوع به عوامل داخلی بویژه فرهنگ ، مذهب و تاریخ تبیین کرد . در مقابل ،        سازش گرایان معتقدند که ملاحظات سیاسی از جمله مداخله غرب در امور داخلی مسلمانان سبب استمرار اقتدارگرایی در جوامع اسلامی است .

توصیه های سیاسی سازش گرایان :  سازش گرایان برخلاف تقابل گرایان ، ایالات متحده را به موضع گیری علیه مخالفت با اجرای حقوق اسلامی یا فعالیت های جنبش های اسلامی ، در مواردی که چنین برنامه هایی تهدیدی نسبت به منافع حیاتی ایالات متحده نیست ، توصیه می کنند . آنها معتقدند که روند مسلط اسلام گرایی نه یک تهدید برای ایالات متحده و متحدین خاورمیانه آن ، بلکه صرفاً چالشی در مقابل آنهاست .

برخی سازش گرایان ، مقامات ایالات متحده را به ضرورت تعدیل سیاست های انعطاف ناپذیر از طریق تمایز میان عناصر عمل گرا در درون جنبش های اسلامی و فعالان سازش ناپذیرتر و جنگ طلب توجه می دهند .

برای پرهیز از افتادن در یک دام فرهنگی قطبی ، سازش گرایان به واشنگتن توصیه می کنند ، واکنش خصمانه و منفی مسلمین به همه مداخلات خارجی در امور داخلی آنها را مورد تأیید قرار دهد . پشتیبانی سنتی غرب از حکومت های قدرتمند خاورمیانه و حرکت نظامی علیه رهبران شورشی عرب نظیر قذافی ، امری منفی برای اعاده نظم در جهان عرب تلقی می شود .

 

د ) نتیجه گیری :

تجزیه و تحلیل مواضع سازش گرایان و تقابل گرایان و توصیه های سیاسی آنها به وضوح بیانگر گوناگونی و سیالیت عرصه روشنفکری ایالات متحده است . اسلام سیاسی به یک بحث داغ در محافل دانشگاهی و سیاستگذاری تبدیل شده است . دانشگاهیان و کارشناسان مسائل سیاسی آمریکایی با اجتناب از ارائه تقسیر انحصارگرا از احیاگری اسلامی در ارزیابی شان انعطاف به خرج می دهند و می کوشند شیوه برخورد با اسلام گرایان را بیایند .

سازش گرایان برای جلب توجه سیاستگذاران در واشنگتن شدیداً با تقابل گرایان به رقابت برخاسته اند . دست کم در سطح نظری دیپلمات های ایالات متحده برای اشاره به موضع خود درباره اسلام سیاسی از نمادها و اصطلاحات سازش گرایان استفاده می کنند . مقامات دولت های بوش و کلینتون کلیت مفهوم جنگ های فرهنگی را آن چنان که توسط تقابل گرایان مطرح شد ، رد کرده اند و برتعهد خود به پیوندهای مشترکی که ضامن همبستگی تمدن ها با یکدیگر است اصرار ورزیده اند . موفقیت سازش گرایان ر بالارفتن اگاهی مقامات ایالات متحده از ماهیت سیال ، مبهم و در هم تنیده احیاگری اسلامی خود را نشان داده است . آنها شیوه طرح این مبحث توسط سیاست گذاران آمریکایی را تحت تأثیر قرار داده اند .

از سوی دیگر تقابل گرایان بر سیاست های منفرد ایالات متحده در قبال ایران ، عراق و سایر جنبش های اسلام گرا در منازعه اعراب و اسرائیل تأثیر گذار بوده اند . اگر یک ویژگی وجود داشته باشد که تقابل گرایان را به یکدیگر پیوند می دهد ، آن ویژگی به رسمیت شناختن صریح اسرائیل است . تقابل گرایان در تأثیرگذاری برحوزه های سیاست های مربوطه به منازعه اعراب و اسرائیل که یک اجماع نسبی به ایالات متحده درباره آن وجود دارد ، بسیار موفق بوده اند اما در هدایت رویکرد کلی ایالات متحده نسبت به اسلام سیاسی توفیق چندانی نداشته اند ، کافی است به این نکته اشاره کنیم که تنش ها و اختلافات میان دانشگاهیان و طرفداران حوزه سیاست به اندازه اختلاف در درون چرخه های حاکمیت بوده است .

 

فصل سوم – اسلام و مسلمانان در اندیشه آمریکایی ها :

الف ) در آمد :

پژوهشگر مشهور فرانسوی ماکسیم رودینسون می گوید : مدت ها پیش از آنکه جهان اسلام به عنوان یک مشکل واقعی مطمح نظر قرار گیرد ، مسیحیت غرب آن را به عنوان یک اسباب مزاحمت و مایه دردسر تلقی کرده است .

قرن تعامل ، میراث اندکی میان جهان اسلام و غرب مسیحی برجای نهاده است ، این امر تا حد زیادی ناشی از این واقعیت است که هردو تمدن مدعی پیام و مأموریت جهان شمول هستند و هر دو میراث یهودی – مسیحی و  یونانی – رومی سهیمند . به لحاظ تاریخی قدرتهای غربی هیچ تردید و دغدغه ای درباره اتحاد خود با مسلمانان علیه قدرتهای مسیحی نداشته اند . برخلاف اروپا ، ایالات متحده هیچ گونه نبرد خونین و طولانی با کشورها و جوامع اسلامی نداشت .

 

ب ) تحلیل تاریخی :

پیدایش جایگاه جهانی ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم نگرش نخبگان سیاست خارجی این کشور در قبال تحول سریع سیاسی اجتماعی در جهان سوم را به طور چشمگیری دگرگون کرد . بین سالهای 95 – 1970 ، چارچوب سیاست ایالات متحده در قبال جهان عرب در قبال مخالفت با ملی گرایی سکولار اعراب شکل گرفت .

در دهه 1950 و1960 ، ایالات متحده امیدوار بود اتحادی از دولت های اسلامی دارای پرستیژ کافی برای مقابله و برقراری موازنه با کمونیسم ضد خدا و نیروهای ملی گرای سکولار به رهبری جمال عبدالناصر ایجاد کند .

در دهه 1970 تصور ایالات متحده از خاورمیانه و ماهیت تهدید ، درمعرض یک دگرگونی بنیادی قرار گرفت .

 این امر تا حد زیادی معلول ظهور سیاست اسلامی در عرصه سیاست خاورمیانه بود . رویدادهای منطقه ای – جنگ 1973 اعراب و اسرائیل ، تحریم نفتی اعراب پس از جنگ 1973 و انقلاب اسلامی سال 1979 ایران و بحران گروگان گیری ناشی از آن – بسیاری از مقامات آمریکایی را شگفت زده کرد و باعث شد که اسلام را به عنوان تهدیدی علیه منافع غرب تلقی کنند .

 

ج ) تأثیر انقلاب اسلامی ایران :

از مجموع تحولات منطقه ای دهه 1970 ، تأثیر انقلاب ایران و بحران گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی بر سیاست خارجی ایالات متحده و دیدگاه های عموم مردم نسبت به اسلام بسیار تعیین کننده بود . آمریکایی ها که عادت داشتند کشورشان را به عنوان دموکراتیک ترین و سخاوتمند ترین کشور دنیا تلقی کنند ، از اینکه می شنیدند آیت ا... خمینی آن را شیطان بزرگ می نامد بهت زده شدند . حکومت ایالات متحده هرگز پیش از این در معرض این گونه رویارویی سازش ناپذیر قرار نگرفته بود بر این اساس ، کارتر مذاکرات خود را با روحانیون ایرانی را این گونه توصیف می کند : « ما با یک گروه عجیب مواجه هستیم » . القاب و عناوینی نظیر افراطی ، تروریست و متحجر که در دهه 1950 و 1960 برای ملی گرایی عرب به کار می رفت ، اکنون برای انقلاب اسلامی ایران به کار برده شد . اسلام انقلابی از نوع ایرانی آن در مسیر رویارویی با ایلات متحده قرار گرفت . از آن پس ، تحت تأثیر انقلاب ایران ، اسلام گرایی به عنوان یک تهدید امنیتی برای منافع ایالات متحده جایگزین ملی گرایی سکولار گردید و هراس از برخورد میان اسلام و غرب ، در اندیشه آمریکایی ها تبلور یافت .

رویدادهای سال های بعد از انقلاب اسلامی ، صرفاً هراس ایالات متحده از قدرت احیاگری اسلامی را تشدید کرد . انقلاب اسلامی در تهران مواضع ایالات متحده در قبال اسلام سیاسی را تحت الشعاع قرار داد . در نتیجه بنا به باور برخی ناظران سیاسی ، اسلام انقلابی از نوع ایرانی آن بربخش زیادی از مباحث جاری درخصوص ظهور اسلام سیاسی سایه می افکند . سیاست اسلام با سیاست ایران چنان درهم آمیخت که خیلی از آمریکایی ها نمی توانستند با یک حکومت اسلام گرا که در آن ایالات متحده در نقش شیطان بزرگ ظاهر شده بود روابطی را تصور کنند . برداشت های ایالات متحده از تجربه ایران ، بنا به اذعان یکی از مقامات وزارت امور خارجه آمریکا ، به تجربه ما از خاورمیانه عربی تعمیم داده شد .

 

د )  هراس از تروریسم :

تروریسم به عنوان یکی از مهمترین مسایل سیاسی در ایالات متحده مطرح شده است . برخی مقامات و  صاحب نظران در ایالات متحده این رویداد را با سازش ناپذیری و قاطعیت اسلامی و به ویژه با ایران مرتبط  می دانند . ایالات متحده ، برخلاف همتایان اروپایی اش ، در دوره جنگ سرد از کابوس تروریسم برکنار ماند . اما اکنون دیگر این گونه نیست . تروریست ها اکنون اهدافی در داخل خاک ایالات متحده را انتخاب می کنند . مجموعه انفجارهایی که آرامش فکری آمریکا را برهم زد موجب هراس از حملات بیشتر می شود و ضرورت اقدامات تنبیهی برای مجازات عاملان این حملات و حامیان دولتی آنها را خاطرنشان می سازد . انفجار در نیویورک سیتی پیامدهای گسترده تری برای سیات خارجی ایالات متحده دربرداشت . همچنان که یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا اظهار داشت ، بمب گذارارن مرکز تجارت جهانی مانعی جدی بر سرراه تلاشهای دولت کلینتون برای تعریف یک سیاست مثبت و سازشگرایانه در قبال اسلام و – به دلیل رابطه این بمب گذاری با رشد حماس در کرانه غربی و نواز غزه – حزب ا... در لبنان و سایر اسلام گرایان جنگ سالار در سودان و الجزایر ایجاد کرد . انفجار مرکز تجارت جهانی ، فرصتی طلایی برای تقابل گرایان در ایالات متحده و سایر کشورهای اروپایی فراهم ساخت تا برای تدوین یک سیاست قهرآمیز در قبال اسلام گرایان با دولت کلینتون به چانه زنی بپردازند . در لحظات بحران ، تقابل گرایان برتری می یابند و بر رسانه و صدا و سیما مسلط می شوند . در چنین وضعی است که مواضع آمریکایی ها در قبال اعراب مسلمانان سخت تر و خشن تر می شود .

 

هـ ) نقش رسانه ها :

گرچه ناظران حوزه آمریکا با این عقیده موافق هستند که پندارها و مواضع عموم مردم در قبال جوامع مسلمان را جریان پوشش خبری منفی رسانه ها تعیین می کند ، با این حال آنها تعیین چارچوب و حدود روابط پیچیده میان رسانه ها و سیاست ایالات متحده را دشوار می یابند . رسانه های مسلط ، خود تاحدی اعضای موسسه تعاونی نخبگان هستند ، بنابراین تنش های بنیادی میان سیاست خارجی و رسانه ها به ندرت بروز می کند . از این دیدگاه ، عوامل متعددی در پیدایش این وضعیت دخیل هستند ، این عوامل عبارتند از : وابستگی شدید رسانه ها به منابع دولتی برای تفاسیر خبری ؛ فقدان رقابت عمومی مسابقات تبلیغاتی دولت ؛ و استفاده دولت از سلاحهای ایدئولوژیک نظیر ضد کمونیسم ، یک دشمن خبیث ، یا تهدیدهای بالقوه امنیت ملی . به ندرت برخی گزارشگران استثنایی جرأت می کنند بنیادهای سیاست رسمی دولت را به چالش بطلبند .

 

و ) نقش اسرائیل :

نویسنده اسرائیلی حیم بارام می گوید ، از زمان فروپاشی شوروی و سقوط کمونیسم ، رهبران اسرائیل کوشیده اند با ارئه تصویری از اسلام به عنوان یک دشمن دیرینه ، ایالات متحده و اروپا را در یک جنگ علیه بنیادگرایی اسلامی وارد کنند و استراتژی آنها به گونه ای طراحی می شود که افکار عمومی و سیاست گذاران ایالات متحده را به ارزش استراتژیک دائمی و مستمر اسرائیل در یک جهان آشوب زده متقاعد کنند . نخست وزیر وقت اسرائیل ، اسحاق رابین در دیدارهای خود از ایالات متحده غالباً برای متقاعد کردن آمریکایی ها به اینکه « اکنون ایران تهدیدی همانند مسکو در دوران جنک سرد است » بارها به خطر اسلام گرایان اشاره کرده است . برداشت مقامات ایالات متحده حاکی از آن است که دولت های گوناگون ایالات متحده به خوبی از تعریف اسرائیل از امنیت این کشور در خاورمیانه آگاه و در قبال آن پاسخگو هستند .

 

ز ) نفوذ کنگره آمریکا :

بیش از هر منطقه از جهان ، کنگره تأثیر تعیین کننده ای بر سیاست ایالات متحده در قبال خاورمیانه دارد و در سه دهه گذشته ، به عنوان بازیگری سرنوشت ساز در عرصه سیاست ایالات متحده ظاهر شده است . هر چند که نفوذ و آزادی عمل رئیس جمهور در حوزه مسائل ژئوپلیتیک بسیار بیشتر است . نگاهی گذرا به سخنان برخی اعضای کنگره ، نگرانی ژرف آنها درباره تهدیدهای امنیتی همراه با ظهور اسلام سیاسی آشکار می سازد . این تهدیدها عبارتند از : تروریسم ، دستیابی به سلاح های هسته ای و امنیت اسرائیل و دولت های خلیج فارس . مذاکرات کنگره سرشار از پرسشهایی درباره تهدید خاورمیانه و تروریسم اسلامی علیه ایالات متحده و امنیت غرب است .

در مورد تأثیر کنگره بر رویکرد ایالات متحده در قبال اسلام سیاسی ، برخی مقامات آمریکایی تلویحاً گفته اند که تلقی نمایندگان کنگره و عموم مردم آمریکا از اسلام ، فرآیند سیاست گذاری را تحت تأثیر قرار می دهد و محدودیت هایی برای آن ایجاد می کند . تصمیم کلینتون در آوریل 1995 به اعمال یک تحریم کامل تجاری بر ضد ایران در جهت تلاش برای تغییر رفتار این کشور ، که نخستین بار در کنگره جهانی یهودیان اعلام شد ،  نمونه ای دیگر از تأثیرگذاری کنگره در این زمینه است . اعمال فشار موثر کنگره بر دولت کلینتون گستره نفو ذ قوه مقننه در سیاست گذاری خارجی را نشان می دهد . مورد مربوط  به ایران تنها یکی از نمونه هایی است که کنگره علاوه بر مشارکت در تدوین سیاست خارجی ، کاملاً با چشمان باز بر آن نظارت می کند .

 

فصل چهارم – رویکرد دولت های کارتر ، ریگان و بوش در قبال اسلام گرایان  :

الف ) در آمد :

اخیراً شاهد مواردی از یک جنگ مذهبی به معنای واقعی کلمه بوده ایم مسلمین ، اکنون به این ایده باز می گردند که کشته شدن در جنگ با مسیحیان و یهودیان رستگاری است (نطق انتخابی رونالد ریگان) . درک شکاف میان سازش گرایان و تقابل گرایان امری حیاتی است ، نه تنها به این دلیل که سیاست داخلی ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد بلکه چون پایه فکری سیاست آمریکا در قبال اسلام سیاسی را نیز می سازد . برداشت های  دولت های مختلف آمریکا از اسلام گرایان مشابه تلقی این دو مکتب فکری از اسلام گرایان است .

 

ب ) درگیری کارتر با اسلام سیاسی : انقلاب اسلامی :

گرچه ریگان و کارتر شاهد به قدرت رسیدن جنبش های اسلامی در خاورمیانه بودند ، به خاطر مواجهه با  گزینه های دشوار سیاست گذاری در آن حوزه هیچ یک از آنها علناً مجموعه ای نظام مند از ایده ها درباره اسلام سیاسی ارائه نکردند . هر دو رئیس جمهور درگیر رقابت جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی بودند . کمونیسم و نه عملگرایی اسلامی ، به عنوان دشمن اصلی شناخته می شد . برخوردهای اولیه کارتر و ریگان با اسلام گرایان و عدم توانایی آنها برای پاسخ موثر به جریان های نوین اسلام گرا ، در مجموع بر نگرش آمریکایی ها درباره اسلام و مسلمین تأثیر منفی گذاشت . انقلاب اسلامی در ایران و از دست دادن یک هم پیمان مهم در منطقه ، دولت کارتر را بهت زده کرد و شاید از آن به عنوان بزرگترین شکست و بدشانسی دولت کارتر یاد کرد .

از میان همه مشاوران کارتر ، برژینسکی و ژنرال هایزر سخت ترین تلاش ها و چانه زنی ها را برای یک راه حل نظامی در ایران – و در صورت لزوم یک کودتای نظامی – انجام دادند . برخلاف این دو نفر ، سفیر ایالات متحده در تهران سولیوان ، گزارش داد که ساختارهای سیاسی ایران از جمله ارتش ، از هم گسیخته است . توصیه های متعارض منجر به عدم تصمیم گیری و بروز بی ثباتی در دولت کارتر شد که این امر نیز به نوبه خود سبب گردید رئیس جمهور به توصیه های برژینسکی عمل کند . زمانی که ایالات متحده به تدوین یک سیاست منسجم در قبال ایران انقلابی پرداخت ، دیگر کار از کار گذشته بود . طرفداران تغییر در درون دولت کارتر معمولاً درباره مسأله ایران دچار سردرگمی بودند . مقامات ایالات متحده علاوه بر آنکه توان سیاسی و قدرت مسحورکننده پیام روحانیون را دست کم گرفتند نسبت به آنها بی اعتماد نیز بودند . کارتر تنها به خاطر تظاهرکنندگان خیابانی که احساسات ضدآمریکایی را به شور و هیجان تبدیل می کردند و بیانات و رفتارهای فراعقلانی امام خمینی ، ناراحت بود .

 

ج ) رویارویی فرهنگ ها یا منافع ملی :

گری سیک ، عضو ستاد کمیسیون امنیت ملی در امور ایران و معاون ارشد برژینسکی در طول بحران ایران ، بر این باور است که هسته اصلی این برداشت نادرست ایالات متحده از ایران یک شکاف عمیق فرهنگی است : تضاد بین دو نظام ارزشی و مفاهیم جهانی – یعنی جهان بینی خداسالاری اسلامی امام خمینی در مقابل جهان بینی اساساً سکولار غربی کارتر براساس دیدگاه گری سیک ، هر چند که امام خمینی و کارتر شخصیت های مذهبی بودند ، باورهای آنها تقریباً هیچ وجه مشترکی با یکدیگر نداشت . بحران گروگان گیری که بیش از چهارده ماه به طول انجامید ، بیانگر چیزی بیش از آزمون خواسته های ایالات متحده و ایران بود ؛ این رویداد نوعی رویارویی فرهنگ ها بود . این بحران به عنوان رویدادی کم نظیر توجه کارتر و ملت آمریکا را به خود معطوف داشت .

مقامات دولت کارتر به ویژه نگران پیامدهای امنیتی انقلاب اسلامی و تأثیر بالقوه آن از حیث سرایت انقلاب به کشورهای همسایه ایران در حوزه خلیج فارس بودند . دغدغه اساسی آنها محاسبات امنیتی و راهبردی بود نه متغیرهای فرهنگی . متغیرهای فرهنگی به طور غیر مستقیم به داوری سیاسی برخی دیپلمات های آمریکایی آسیب رساند . پیامدهای امنیتی انقلاب اسلامی ، چندجانبه بود . برای مثال در نوامبر 1979 بازتاب های انقلاب ایران ، پس از تصرف موقت مسجد الحرام در مکه توسط اسلام گرایان ، در عربستان سعودی احساس شد . تسخیر    مقدس ترین اماکن مسلمین ، امواج تکان دهنده ای به سراسر جهان اسلام و در داخل دستگاه سیاست گذاری خارجی ایالات متحده ارسال کرد .

در مجموع انقلاب اسلامی در ایران و بحران گروگان ها تأثیر فوق العاده منفی بر تصورات آمریکایی ها از اسلام و مسلمین داشت . در نگاه ایالات متحده ، ایران اسلامی امنیت و ثبات منافع منطقه ای آمریکا و منافع متحدین خاورمیانه ای اش را تهدید کرد . در واقع تأثیر ایران بیش از یک تأثیر علمی و آکادمیک بود . ایران تأثیری ژرف بر تدوین و اجرای سیاست ایالات متحده در قبال خاورمیانه بزرگتر داشته است .

 

د ) برخورد ریگان با رستاخیر اسلامی :

برخلاف مقامات دولت کارتر که می خواستند دست کم ، چیزی نگویند یا اقدامی نکنند که برای کل جهان اسلام عجیب و غیرعادی به نظر آید ، دستیاران ریگان اغلب نسبت به بنیادگرایی اسلامی خصمانه سخن می گفتند . اظهارات دولت ریگان درباره اسلام سیاسی سخت تر شد . در چند مورد ، شخص ریگان در مورد اسلام و مسلمین خصمانه سخن گفته است . موضع خصمانه دولت وی ، بازتاب سبک ایدئولوژیک رئیس جمهور جدید و گسترش تنش های موجود میان ایالات متحده و اسلام گرایان بود . اما تند شدن لحن مقامات دولت ریگان نویدبخش تمرکزی جدید یا تحولی نو در اولویت های سیاست خارجی نبود . دولت ریگان نیز همانند سلف خود از توجه جدی به پدیده اسلام گرایان فاصله زیادی داشت . ریگان کمونیسم شوروی و وابستگان محلی آن را به عنوان دشمن واقعی تلقی می کرد ، نه اسلام گرایی را . در دوره حاکمیت وی ، سیاست ایالات متحده با پشتیبانی عناصر مذهبی محافظه کار علیه نیروهای سکولار ، سوسیالیست و ملی گرای جهان سوم توام بود . در شرایطی که بیانیه های عمومی دولت فوق العاده خصمانه بودند ، هیچ تغییر گسترده ای در رفتار عملی دولت ریگان در قبال اسلامگرایان نوین روی نداد . وضعیت مراوده و همراهی ریگان با گروه های مجاهدین اسلامی در افغانستان را باید در بستر مرحله دوم جنگ سرد ارزیابی کرد .

علیرغم اظهارات منفی و مکرر مقامات دولت ریگان درباره ستیزه جویی اسلامی ، آنها هیچ بیانیه سیاسی رسمی راجع به این موضوع انتشار ندادند . اسلام گرایان به عنوان یک تهدید منسجم و پایدار علیه ثبات نظام بین المللی تلقی نمی شدند . اما ، تصور مقامات ایالات متحده از سیاست اسلامی در پایان دهه 1980 دگرگون شد . به قدرت رسیدن جرج بوش در سال 1989 با رونق دوباره اسلام در خاورمیانه و شمال آفریقا و متعاقب آن فروپاشی شوروی مصادف شد . برخلاف کارتر و ریگان ، بوش نمی توانست در مقابل طوفان سیاسی که پایه های رژیم های باثبات خاورمیانه را به لرزه درآورد ، بی تفاوت باقی بماند .

 

هـ ) بوش و بحران الجزایر :

وقتی بوش در سال 1989 رئیس جمهور شد ، بحث جدی درباره اسلام سیاسی در دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده آغاز شد . در اوایل ژانویه 1992 ، تندروها در ارتش الجزایر انتخابات را باطل کردند ، جبهه نجات اسلامی را منحل کردند و صدها عضو ارشد و عضو معمولی این جبهه بازداشت شدند و در نتیجه کشور را در یک جنگ داخلی خونین و طولانی گرفتار ساختند که تا تاریخ انتشار این کتاب هشتاد هزار کشته داشته است . این نخستین آزمون حیاتی بود که دولت بوش را حداقل به تأمل برای واکنش مناسب در قبال اسلام گرایان در الجزایر وادار کرد .

گستره آشفتگی دولت بوش در رابطه با کودتای نظامی در الجزایر ، در ناهماهنگی اولیه و تزلزل و تردید آشکار گشت . در بدو امر ، وزارت خارجه تعلیق فرآیند انتخابات را نپذیرفت و اظهار امیدواری کرد که بتوان راهی برای تجدید پیشرفت به سوی دموکراسی پیدا کرد اما در ژانویه 1992 ضمن عدم انتقاد از به قدرت رسیدن نظامیان ، وزارت خارجه گفت که این اقدام منطبق بر قانون اساسی الجزایر بوده است . علیرغم اعلام بی طرفی دولت بوش ، وی تا حدی به صلاحیت های دموکراتیک جبهه نجات اسلامی باور داشت . عجیب نیست که بررسی یک عضو سنا بعدها معلوم کرد که موضع بوش در حد یک تأیید ضمنی بوده است . نارضایتی دولت بوش از پیشرفت اسلام گرایان در الجزایر ، کشوری که موقعیتی حاشیه ای در سیاست خارجی ایالت متحده دارد ، ناهماهنگی و تزلزل عمیق سیاست گذاران آمریکایی درباره اسلام گرایان را آشکار ساخت . به اعتقاد یک مقام شورای امنیت ، دولت بوش از آن هراس داشت که الجزایر راه ایران را دنبال کند . محاسبات امنیتی و راهبردی ، زیربنای بدگمانی آمریکایی ها نسبت به اسلام گرایان است . مقامات ایالات متحده اسلام سیاسی را به عنوان یک جنبش مردمی با ریشه های تاریخی ، شبیه حرکت های ملی گرایی انقلابی جهان سوم ، تلقی می کنند .

 

و ) طرح جرجیان : بنیان یک سیاست جدید در قبال اسلام :

ناهماهنگی و دوگانگی سیاست بوش در قبال جبهه نجات اسلامی در مقاله ای با عنوان ایالات متحده ، اسلام و خاورمیانه در جهان متحول ، نوشته ادوارد جرجیان و پس از آن توسط معاون وزیر امور خارجه در امورخاورنزدیک در کنفرانس بین المللی در واشنگتن در ژوئن 1992 تبیین شد . جرجیان در اشاره ای کنایه آمیز ، به اسلام گرایان الجزایری در سخنرانی خود ، هشداد داد که ما به کسانی که از فرآیند دموکراسی برای رسیدن به قدرت استفاده    می کنند صرفاً به این خاطر که برای حفظ قدرت و سلطه سیاسی خود این فرآیند را نابود کنند ، اعتماد نداریم . ضمن اینکه ما به اصل هر فرد یک رأی دارد معتقدیم ، از اصل یک فرد ، یک رأی ، یک بار حمایت نمی کنیم . در عین حال در این سخنرانی به تصورات مثبت و انعطاف پذیر ایالات متحده از اسلام نیز اشاره شد . وی بر استمرار و اهمیت دو محور عمده تأکید کرد : حل و فصل تعارض اعراب و اسرائیل و دستیابی به نفت خلیج فارس ، که در طول چندین دهه موضوعات اصلی سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه بوده اند .

جرجیان با مخاطب قراردادن سازش گرایان گفت که تفاوت و در واقع ابهام قابل ملاحظه ای در میان گروه هایی که تلاش می کردند جوامع خود را در راستای آرمان های اسلامی اصلاح کنند وجود داشت ؛ این جنبش ها منشأ واحدی ندارند . وی از این هم فراتر رفت و نسبت به تأکید مجدد بر اصول اسلامی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا اظهار همدلی کرد . جرجیان به مخاطبان خود یادآوری کرد ایالات متحده با دولت هایی که نظامهای سیاسی آنها دقیقاً براساس اصول اسلامی بنا شده است ، پیوندهای نزدیک داشت . بیانیه مریدین ، رویکرد دولت بوش در قبال خیلی از گروههای اسلام گرا را روشن نمی سازد . علیرغم تأکید جرجیان بر این نکته که مذهب عامل        تعیین کننده سیاست خارجی ایالات متحده نیست ، دسته بندی های او پر از اشارات ضمنی به رفتار سیاسی  اسلام گرایان است . اکراه و بی میلی وی از گفتگوی صریح درباره پدیده بیداری اسلامی بازتاب حساسیت دولت بوش به این مسأله و هراس وی از درگیر شدن با آن است .

 یکی از ابهامات موجود در سخنرانی جرجیان تأکید وی بر اهمیت ارزشهای بنیادی الهام بخش سیاست خارجی ایالات متحده در سطح جهان و منطقه بود . این ارزشها شامل احترام به حقوق بشر ، پلورالیسم ، زن ،   حقوق اقلیت ها و پشتیبانی از آنها و نیز سیاست ایالات متحده در قبال اسلام سیاسی را تحت تأثیر قرار می داد .

 

ز ) ارزیابی بیانیه اجلاس مریدین :

بیانیه اجلاس مریدین هیچ راهکار مشخصی برای سیاست گذاران ایالات متحده ارایه نکرد . این بیانیه درباره   مهم ترین مسایلی که رویارویی دولت آمریکا قرار دارد گنگ و مبهم است . این بیانیه علیرغم تنش ها و ابهامات ذاتی اش ، بیانگر یک اعلامیه لیبرال و تلاش آگاهانه از سوی دولت بوش برای پل زدن به جهان اسلام و درک آن است . موضع حساس و معتدل جدید بوش در قبال اسلام ، برخی رهبران اسلام گرا را تحت تأثیر قرار داد .

این واقعیت همچنان باقی می ماند که بیانیه مریدین عملاً با یک تحول چشمگیر همراه نبود ، مضامین لیبرال در بیانیه جرجیان به راهنمایی برای سیاست عملی تبدیل نشد . اهمیت این بیانیه بیش از آنکه مرهون ابعاد عملی یا عینی آن باشد ، در ابعاد و جنبه های نمادین و روان شناختی آن نهفته است : این بیانیه پارامترهای گسترده ای ایجاد کرد که دولت های آینده بتوانند در چارچوب آن ، موضع خود را در قبال اسلام گرایان مشخص کنند . این بیانیه به عنوان نخستین موضوع گیری رسمی ایالات متحده درباره اسلام گرایی ، چارچوب نظری و فکری  ایجاد کرد که اندیشه سیاست گذاران آمریکایی را برای چندین سال تحت تأثیر قرار داد .

 

فصل پنجم – دولت کلینتون : پذیرش اسلام سیاسی  :

الف ) در آمد :

« کسانی هستند که معتقدند بین آمریکا و خاورمیانه موانع مذهبی و موانع صعب العبور دیگری برای همگرایی وجود دارد که برخورد میان فرهنگ ها و باورهای ما را گزیزناپذیر می سازد . اما من معتقدم که آنها اشتباه   می کنند . آمریکا این عقیده را نمی پذیرد که تمدن های ما باید با یکدیگر درگیر شوند . ما به اسلام احترام  می گذایم » . (بیل کلینتون)

بوش و بیکر یک چشم انداز سیاسی خاورمیانه ای برای بیل کلینتون به ارث گذاشتند که مژده ای مهم برای وی بود ، ائتلاف بین المللی که توسط بوش شکل گرفت ، کویت را آزاد کرد و صدام حسین را شکست داد . کلینتون برخلاف سلف خود ، در آغاز ، مدت کوتاهی درگیر جزئیات سیاست گذاری خارجی شد ، عنصر اصلی کار او با  سیاست داخلی بود . تغییرات کادر رهبری کلینتون بیش از آنکه تحولی بنیادین و واقعی باشد ، تغییر در شیوه و روش بود . در دو سال نخست دوره ریاست جمهوری کلینتون ، عدم مشارکت فعال رئیس جمهوری در تدوین سیاست خارجی ، همراه با پیچیدگی و ابهام دوره پس از پایان جنگ سرد ، پرسشهای جدی درباره رهبری آمریکا و تمایل آن به ایفای مسئولیت های جهانی برانگیخت . با وجود این ، گروههای سیاست خارجی کلینتون بر ضرورت توجه مستمر به جهان بیرون و تقویت دموکراسی بازار – دموکراسی های نوپدید – تأکید کردند .

در موضوع خاورمیانه ، توجه مستمر ایالات متحده متضمن پایبندی به پیشبرد فرآیند صلح اعراب – اسرائیل و تأمین تداوم جریان نفت از شبه جزیره عربستان است . این دو هدف از سوی گروه های اسلام گرای که مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران و رژیم اسلام گرای سودان ، به عنوان تهدید تلقی می شود . عراق و تاحدی لیبی نیز تهدیدی برای واشنگتن تلقی می شوند . استراتژی جهانی دولت کلینتون ، ایجاد و گسترش دموکراسی و اقتصاد بازار ، نشان دهنده تناقضات معمولی و همیشگی در سیاست آمریکا نسبت به خاورمیانه و شمال آفریقا است . برخلاف دولت بوش که تنها یک بیانیه مهم درباره احیاگری اسلامی داشت (بیانیه مریدین) مقامات سطوح بالا و پایین دولت کلینتون ، سخنرانی های مهم ادواری راجع به این موضوع ارائه کرده اند .

 

ب ) همزیستی اسلام و غرب :

لیک در سخنرانی خود در 1994 اظهار داشت که خاورمیانه برسر دوراهی خطیری قرار دارد : یک راه به آینده ای منجر می شود که در آن افراطیون ، به سلاحهای کشتار جمعی دست پیدا می کنند ، برخاورمیانه مسلط می شوند و موجودیت اسرائیل و دیگر دوستان ایالات متحده در منطقه را با تهدید مواجه می سازند ؛ راه دیگر به پیشبرد دموکراسی ، رفاه اقتصادی و ثبات و امنیت منطقه ای منتهی می گردد . به نظر لیک ،  شکاف میان خشونت ، تجاوز و انزوا طلبی ، از یک سو و صلح و آزادی و گفتگو از سوی دیگر ، شکاف بنیادی در خاورمیانه است .

کلینتون ، علیرغم لحن اخلاقی روشن اش فرضیه برخورد تمدن های تقابل گرایان را که مبارزه کنونی را به سطح تمدن ها ارتقاء می دهند نپذیرفت . مقامات دولت کلینتون تفسیری لیبرال تر از دستیاران بوش درباره اسلام سیاسی ارائه دادند .

مثلاً جرجیان ، لیک و پولیتریو گفتند که تأکید مجدد بر ارزشهای سنتی در جهان اسلام ، لزوماً به تعارض با غرب یا آرمان های دموکراتیک منجر نمی شود . کلینتون به رد دیدگاه تقابل گرایان ، هم در خاورمیانه و هم در آمریکا ، خواهان زدودن هرگونه تردید باقی مانده در اندیشه مردم درباره یک رویارویی گریزناپذیر بین جهان اسلام و غرب مسیحی بود . لیک و جرجیان درباره توصیه تقابل گرایان که ایالات متحده برای بقای خود به عنوان ابرقدرت باید در جستجوی یک ایدئولوژی جدید برای مبارزه با آن باشد ، ابراز تردید کردند . از نظر آنها این امر لزوماً به یک جنگ صلیبی جدید علیه اسلام منجر می شود .

 

ج ) اسلام و دموکراسی :

بیانیه و سخنرانی های دولت کلینتون درباره اسلام و سیاست ، همچون اسلاف وی ، سیاست چوب و هویج را با هم تلفیق می کند و موضعی میانه ، در بین سازش گرایان و تقابل گرایان اتخاذ می کند . نگرش اقلیت در کابینه اول کلینتون مدعی بود که یک شبکه منطقه ای از آشوبگران بنیادگرا ، افراط گرایان مذهبی را مورد پشتیبانی مالی و حمایت معنوی قرار می دهند . مطابق دیدگاه لیک ، حکومت ایالات متحده افراط گرایان اسلامی را در الجزایر ، مصر ، سودان ، اردن ، جنوب لبنان و ساحل غربی و نوار غزه به دقت تحت نظر دارد . او هشدار داد که این کشور در مقابل اسلام گرایان جنگ سالار که در پی گسترش نفوذ خود از طریق اعمال زور هستند ، خواهد ایستاد .

تعریف جدید جرجیان از راهبرد ایالات متحده بازتاب اهداف ایندیک است که از ایالات متحده می خواهد تا به عنوان قدرت مسلط و مسوول موازنه قدرت در خاورمیانه برای متحول ساختن این منطقه و ایجاد یک نظم جدید منطقه ای مبتنی بر بازدارندگی ملی گرایی (عربی) سکولار انقلابی و افراط گرایی (اسلامی) دینی ، از نفوذ خود استفاده کند . چنین به نظر می رسد که کابینه اول کلینتون ، دیدگاه قبلی را پذیرفته است که انتخابات نباید به عنوان تنها معیار برای سنجش فرآیند دموکراتیک باشد . بیشتر مقامات دولت کلینتون ، که نگارنده با آنها مصاحبه کرده است ، درباره پیامدهای بالقوه دستور کار سیاست خارجی اسلام گرایان ، نه درباره سیاست داخلی آنها ، اظهار نگرانی کرده اند . پایان جنگ سرد تحولی اساسی در مواضع  ایالات متحده در قبال حاکمیت سیاسی در خاورمیانه ایجاد نکرد . موضع آمریکا در قبال روند مردم سالاری در این منطقه کاملاً مغایر با رویکرد آمریکا نسبت به دیگر مناطق جهان بود . این شکاکیت علت اولویت قایل شدن واشنگتن به ثبات به جای آزمون سیاسی در خاورمیانه را تبیین می کند . از منظر آمریکایی ، خاورمیانه ، برخلاف سایر مناطق ، بیرون از چرخه دموکراسی ها باقی می ماند : امواج تغییر و تحول در این منطقه آسیبی به رژیم های اقتدارگرا وارد نساخته است .

دولت کلینتون استدلال تدریج گرایان را پذیرفت و با آهنگی کند و محتاطانه به حمایت از تحول سیاسی و اجتماعی در منطقه پرداخت . مقامات آمریکایی از این می هراسند که بقای مصر و عربستان سعودی – مهمترین کشورهای خاورمیانه عربی – در معرض فشار برای شتاب بخشیدن به آهنگ تغییر در این کشورها باشد .

 

د ) نقش فرهنگ :

گرچه مقامات آمریکایی شخصاً به اهمیت نقش فرهنگ و تأثیرگذاری بر تصورات آنها از اسلام سیاسی اذعان         می کنند ، با این حال مایل نیستند این مسأله به بحث عمومی کشیده شود . زیربنای این تصور منفی از اسلام یک شکاف فرهنگی بین دو نظام ارزشی رقیب است . برخی مقامات ایالات متحده به خوبی از این شکاف فرهنگی و از نیروهایی که عموماً دیدگاههای خصمانه آمریکا نسبت به اسلام و مسلمین را تقویت و تحکیم می کنند ، آگاهی دارند . سوابق نشان دهنده آمیزه ای از تأثیر و عم تأثیر است . زیرا گرچه مقامات دولت کلینتون عموماً به نقش فرهنگ توجه می کنند ، آنها همانند اسلاف خود ، ظهور افراطی گرایی اسلامی را به از خود بیگانگی و محرومیت سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی نسبت می دهند نه به ویژگی های فرهنگی محض یا نگرش های ذاتی ضد غربی . این موضع گیری اکنون نیز صادق است . دولت های کلینتون و بوش در این زمینه متفق القول بوده اند که   ریشه های اسلام سیاسی در فقدان فرصت های اقتصادی ، آموزشی و سیاسی برای توده ها نهفته است . برخی مقامات دولت کلینتون با بیان این نکته که برخی جلوه های خاص احیاگری اسلامی ذاتاً ضد غربی هستند و هدف آنها از بین بردن نفوذ غرب و ایستادگی در مقابل هر نوع همکای با غرب (از جمله در نوسازی داخلی) است ، به این نوع انتقادات پاسخ می دهند . مشاور امنیت ملی و معاون وزیرخارجه ، با تأمل در هر رویدادی که به نظر ایالات متحده با اسلام سیاسی در ارتباط بوده است ، دو راهبرد دیگر را تدوین کردند : صلح سازی و مهار .

 

هـ ) تحلیل سخنرانی ها و بیانیه های دولت کلینتون :

همانند دولت های پیشین ایالات متحده ، سخنان بسیار متفاوت مقامات دولت کلینتون بیانگر تنش ها و تنگناهای جدی در تفکر ایالات متحده است . گرچه کلینتون و دستیاران وی دین اسلام و تمدن اسلامی را بیش از حد ستوده اند ، به سختی مطالب مفیدی درباره اسلام گرایان سیاسی و مبارزه خونین آنها علیه نظم مستقر در سخنان آنها یافت می شود . مقامات دولت کلینتون همانند اسلاف خود با شور و حرارت ، استفاده از خشونت و تروریسم توسط گروههای اسلام گرا را مورد انتقاد قرار داده اند . اما آنها جرأت نکرده اند برخی متحدین خاورمیانه ای آمریکا را که مرتباً علیه شهروندان خود اعمال خشونت می کنند ، محکوم و نکوهش کنند . در نگاه ایالات متحده ، چنین به نظر می رسد که اسلام گرایان خوب ، اسلام گرایانی هستند که غیر سیاسی هستند ؛ اسلام لیبرال و میانه رو همان رژیم های هوادار غرب یعنی عربستان سعودی ، مصر ، ترکیه ، پاکستان و مالزی است .

مقامات دولت بوش و کلینتون هراس داشتند که اسلام گرایان از انتخابات آزاد برای تصاحب قدرت سیاسی استفاده کنند . موضع دولت کلینتون در قبال اسلام سیاسی پیچیده تر است . مجموع بیانیه های دولت کلینتون درباره اسلام از تلاشی آگاهانه برای سازش و همکاری با اسلام گرایان میانه رو حکایت می کند . دولت کلینتون دست کم در بیانیه عمومی خود برای ایجاد روابط با مسلمانان از دولت پیشین فراتر رفته و تردیدهای ریشه دار درباره احتمال یک رویارویی تمدنی جدید بین غرب و جهان اسلام را از بین برده است . دولت کلینتون بر ضرورت همزیستی و سازش با اسلام گرایان پافشاری کرده است ، مواضع این دولت با اشارات خصمانه به افراط گرایی اسلامی و تروریسم اسلامی پوشانده می شود و هنوز ، بنا به اذعان یک مقام شورای امنیت ملی ، دولت شور انقلاب اسلامی را به عنوان منبع بی ثباتی و تهدیدی برای منافع ایالات متحده می پندارد .

ترس از اسلام انقلابی ، دولت کلینتون را برانگیخته است تا فعالیت های اسلام گرایان را ، به ویژه در خلیج فارس ، مصر و صحنه نبرد اعراب/اسرائیل ، ترکیه و الجزایر ، از نزدیک دنبال کند . تنش های نهفته در گفتمان عمومی ایالات متحده درباره اسلام به وضوح در ناراحتی منتقدین سازش گرای سیاست دولت کلینتون در قبال فعال گرایی اسلامی بازتاب می یابد .

فصل ششم – مطالعات موردی  :

1- مورد ایران :

الف ) در آمد :

در روابط خارجی ایالات متحده ، کمتر موردی به اندازه ایران خشم و هیجان این کشور را برانگیخته است . گرچه روابط ایران – ایالات متحده از 1979 به بعد ضعیف بود ، در دوره دولت کلینتون به پایین ترین سطح خود رسید . کلینتون برخلاف برخی اسلاف خود ، تصمیم گرفت به جای پذیرش و همکاری با ایران پساانقلابی با آن مبارزه  کند . از سال 1995 ، دولت کلینتون یک جنگ اعلام نشده اقتصادی ، سیاسی و پنهان علیه رژیم تحت سلطه روحانیون در ایران آغاز کرد . برخلاف اظهار نظرهای عام ، کلینتون در مورد اسلام سیاسی که سازش گرایانه هستند ، گفتمان دولت وی و اقدامات آن در باب ایران فوق العاده خصمانه است . بیانیه های ایالات متحده معیار سیاست این کشور در قبال ایران است .

 

الف ) فرهنگ یا امنیت :

از زمان آغاز ریاست جمهوی کلینتون ، مقامات دولتی اعتراض های جدی و عمیق به سیاست های ایران ابراز  کرده اند و القابی چون دولت یاغی و تروریست و قانون شکن به این کشور نسبت داده اند . مقامات ایالات متحده برای وادار کردن به تغییر رفتار تهدید آمیز خود ، آشکارا طرح مهار و منزوی کردن ایران را پیاده کرده اند . از نظر دولت آمریکا اتهامات وارده بر ایران عبارتند از مخالفت فعال با روند صلح اعراب / اسرائیل ، حمایت از تروریسم محلی و بین المللی و تلاش برای دستیابی به سلاح های هسته ای . نتیجه آن است که ایران به تهدیدی نه تنها برای همسایگان خود ، بلکه برای کل منطقه و جهان تبدیل شده است .

از منظر کریستوفر ، ایران مسوول پیامدهای کشتار و خونریزی است . رئیس کمیته روابط خارجی کنگره ، گیلمن ، تهدید بالقوه ایران مسلح به سلاح هسته ای را با تهدید نازیسم و هیتلریسم مقایسه می کند . از یک منظر بحران ایران – ایالات متحده  ، یک رویارویی فرهنگی و ایدئولوژیک بین دو نظام متفاوت سیاست و حکومت است اما ، در یک سطح ژرف تر ، شیطانی جلوه دادن ایران بازتاب تشدید تصورات مقامات ایالات متحده و بین آنها از این است که رژیم تحت سلطه روحانیون ، از اسلام برای حمله به  منافع حیاتی آمریکا و متحدین آن استفاده کند . از این منظر ، اهمیت ایران در تجمیع و متمرکز کردن ایدئولوژی اسلامی و قراردادن آن در مخالفت مستقیم با غرب سکولار و دولت های خاورمیانه ای وابسته به آمریکا ، نهفته است . مقامات آمریکایی کوشیده اند بین حکومت ایران ، که با آن سرسازش ندارد ، و سیمای اسلامی آن تمایز بگذارند . برخی مقامات ایالات متحده براین عقیده اند که ایران از اسلام به عنوان ابزاری برای تعقیب هدف پنهان خود ، یعنی دستیابی به هژمونی سنتی خود در خلیج فارس استفاده می برد . مقامات آمریکایی ، بیش از هر چیز از پشتیبانی مالی و سیاسی تهران از عناصر اسلام گرا در سرزمین های فلسطین و لبنان در جهت اخلال در روند صلح اعراب/ اسرائیل رنجیده خاطر و ناخشنود هستند . اوج عصبانیت دولت کلینتون به خاطر این است که ایران از جمله معدود کشورهایی است که رسماً فرآیند صلح را محکوم کرده اند . در واقع رهبران ایران در رأس مخالفین روند صلح اعراب/ اسرائیل قرار دارند .

ج ) تحول سیاست آمریکا در قبال ایران :

وقتی کلینتون در سال 1993 قدرت را به دست گرفت ، وارث فهرست گسترده ای از محدودیت های تقنینی و اجرایی اعمال شده علیه ایران از سوی کارتر ، ریگان و بوش برای ممانعت از انجام بیشتر معاملات نظامی و اقتصادی بین دو کشور بود . آمریکا در سال 1980 روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد و در سال 1984 این کشور را در فهرست کشورهای هوادار تروریسم در آمد . کلینتون همانند اسلاف خود ، ابتدا نسبت به تدوین یک سیاست منسجم در قبال ایران مشکل داشت با این حال عمدتاً دنباله رو سیاست اصلی دولت های گذشته بود .

مهاردوگانه برای اعمال فشار سیاسی و اقتصادی بر ایران طراحی شد ، این فشارها استفاده از عملیات پنهانی سازمان سیا برای کنترل آنچه دولت آمریکا رویاهای توسعه طلبانه ایران می نامید را شامل می شد . اما حتی مهار دوگانه نیز خیلی زود به بن بست رسید از سال 1993 دولت آمریکا از متحدین اروپایی خود درخواست کرد برای اجرای سیاست مهار سخت و فشار اقتصادی علیه ایران به آمریکا بپیوندند . همچنین آمریکا کوشیده است مانع استهمال دیون خارجی ایران شود و بسیاری از مقولات انتقال فناوری به ایران را محدود سازد .

 

د ) از سیاست مهار تا پی گیری مداوم :

دولت کلینتون که توسط جمهوری خواهان غافلگیر شده بود ، ضمن پذیرش خطر از دست دادن حمایت یکی از مهمترین حوزه های انتخاباتی داخلی اش ، بار دیگر سیاست خود را سخت تر و خشن تر کرد . رفتار ایران پساانقلابی به ویژه تلاش های ایران برای صدور انقلاب و کمک های این کشور به گروههای تندرو اسلامی در لبنان ، سودان ، الجزایر و ساحل غربی و غزه ، نیز کمکی به تغییر اندیشه ایالات متحده درباره اسلام سیاسی نکرده است .

در آوریل 1995 کلینتون هر نوع تجارت با ایران و هر نوع سرمایه گذاری ایالات متحده در ایران را ممنوع کرد . وی ایران را متهم کرد که تلاش می کند منطقه را بی ثبات کند و با پشتیبانی از تروریست ها و تمایل به داشتن سلاحهای هسته ای صلح را نابود سازد . مقامات دولت کلینتون تفاوت های ایران و ایالات متحده را نه تنها رویارویی منافع ملی می دانند بلکه رویارویی با ارزش ها و ادعای رهبری جهانی ایالات متحده را نیز از جمله این اختلافات می شمارند . پیتر تارنوف ، با استفاده از  همین لحن ، گفت که ایران همچنان در رأس دستور کار دیپلماتیک دولت کلینتون است زیرا سیاست های آن منافع حیاتی و ارزش های ما را تهدید می کند .

خوشبختانه همه مقامات ایالات متحده با این دیدگاه جنجالی و رعب آفرین موافق نیستند که برای ایران یک نقش ویرانگر در سیاست اسلامی و منطقه ای قائل است . همه مقامات آمریکایی علیرغم اختلاف نظر درباره ایران  متفق القول هستند که روحانیون در ایران باید مخالفت با روند صلح اعراب/ اسرائیل را متوقف کنند و مداخله واشنگتن در حفظ امنیت منطقه نفت خیز خلیج فارس را بپذیرند . مقامات آمریکایی با این نکته نیز موافق هستند که با توجه به محبوبیت این راهبرد در آمریکا ، مهار ایران امن ترین راهکار موجود برای دولت کلینتون است .

 

هـ ) جنگ واشنگتن با اسلام انقلابی :

دولت کلینتون در طول دو دوره حاکمیتش در تلاش برای منزوی کردن ایران و اصلاح رژیم این کشور ، رویارویی با ایران را گسترش داده است . گرچه مقامات آمریکایی اذعان می کنند که انقلاب اسلامی در ایران را پذیرفته اند ، برخی گفتارها و اقدامات آنها نشان می دهد که آرزوی واقعی آنها زوال حکومت روحانیون است .

مسأله ایران رویکردی را که ایالات متحده به اسلام گرایان داشته است روشن می سازد . سردرگمی فکری ایالات متحده درباره بیداری اسلامی و سوء ظن این کشور به اسلام گرایان را نمی توان بدون رمز گشایی از علل هراس عمیق دستگاه سیاست خارجی آمریکا از ایران ، فهمید . چنین به نظر می رسد که واشنگتن از انقلاب ایران به عنوان معیار اولیه برای سنجش جنبش های اسلام گرای احیا شده در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا ، استفاده  می کند . در این زمینه ، سیاست ایالات متحده در قبال ایران پیامدهای گسترده تری برای روابط آمریکا با   اسلام گرایان در همه مناطق جهان دارد .

 

و ) تهدید ایران : از افسانه تا واقعیت :

دولت کلینتون درباره سیاست های محدود کننده حکومت روحانی ایران علیه ناراضیان نگران است ، رهبران ایران با ایالات متحده و متحدین آن نیز دشمن هستند و در رأس مخالفین روند صلح اعراب/ اسرائیل قرار دارند .

وقتی  اسلام گرایان در کشورهای مختلف به قدرت رسیدند ، همانند اسلاف ملی گرای خود در دهه های 1950 و 1960 ، بخش زیادی از انرژی انقلابی خود را در رقابت های سیاسی و ایدئولوژیک داخلی هدر خواهند داد . شکاف شیعه و سنی در اسلام ، همراه با رویارویی شخصیت های رهبران پدرسالار ، مانع ظهور و تثبیت یک جنبش اسلام گرای همگن و فراملی می شود . علیرغم فشار چشمگیر محافظه کاران ، آقای خاتمی پیام های آشتی جویانه مهمی به ایالات متحده فرستاده است . از زمان به قدرت رسیدن وی در 1997 ، وی در رفع اختلافات با   اتحادیه های اروپایی ، که منجر به بازگشت سفرای اروپایی شده بود ، موفقیت هایی داشته است . ایران برای بازسازی روابط خود با همسایگان عرب مانند عربستان سعودی و مصر ، تلاش می کند .

کلینتون انتخاب خاتمی را امیدبخش خواند و گفت امیدوار است قهر و جدایی دو کشور ایران و آمریکا پایان یابد اما بلافاصله ، افزود که حکومت تهران باید در نخستین گام ، سیاست های خود را تغییر دهد . این سیاست ها شامل حمایت ایران از تروریسم علیه اسرائیل ، تلاش برای دستیابی به سلاح های هسته ای ، شیمیایی و تلاش این کشور برای اختلال در روند صلح اعراب/ اسرائیل می شود . پاسخ وزارت خارجه به پیام ویژه و گرم خاتمی این بود که هنوز خیلی زود است که بگوییم آیا این یک تعارف است یا نه . گرچه اظهار نظرهای کلینتون بیانگر تغییر لحن وی بود و با استقبال ایران مواجه شد ، آنها نشانه ای از یک تحول بنیادی در رویکرد ایالات متحده نیافتند . علیرغم اینکه انتظار می رفت بازنگری رسمی در سیاست دولت دوم کلینتون در قبال ایران صورت پذیرد ، این انتظار فراوان هیچ تحول عمده ای را در پی نداشت . علیرغم برخی پیش بینی های مثبت ، چنین می نماید که روابط ایران و آمریکا با احتمال زیاد همچنان خصمانه باقی خواهد ماند .

 اتهام دولت کلینتون درخصوص اهداف و نیات برتری طلبانه ایران از تدارک عظیم نظامی نیز مبالغه آمیز است . مشاجره جدی حکومت ایالات متحده درباره تلاش ایران برای دستیابی به سلاح های  هسته ای نیز سوال برانگیز است . ایالات متحده هیچ مدرک محکم و قطعی در تأیید ادعاهای خود ارائه نکرده است . در ایران هرچند برخی از روحانیون مایل به اجرای تحقیقات در حوزه مسائل هسته ای هستند ، هیچ توافق یا بحثی در درون دستگاه رهبری ایران درباره سلاحهای هسته ای وجود ندارد . نوع رفتار دولت آمریکا با کشورهایی چون ایران در سطح بین المللی ، احساس بدگمانی دسته جمعی در میان نخبگان حاکم را تقویت خواهدکرد .

ز ) توصیه هایی برای سیاست گذاری :

با توجه به تجربه تلخ ایالات متحده در مورد جمهوری اسلامی از سال 1997 ، نمی توان این کشور را به خاطر  سوء ظن به نیات و اهداف تهران سرزنش کرد . اما در اینکه خصومت نامحدود لزوماً به تغییر سیاسی در ایران منجر خواهد شد تردید وجود دارد . بیست سال فشار مداوم ایالات متحده بر ایران تغییر چندانی ایجاد نکرده است . یک رویکرد پویاتر و برگزیده تر از سوی آمریکا ، حاصل سیاست ترکیب چماق و هویج در ترغیب ایران به تعدیل رفتار آن موثر خواهد بود . گرچه اساساً سیاست داخلی محور اصلی کار خاتمی بوده است ، دولت وی نشانه های مهمی درباره تمایلش به بهبود روابط با همسایگان خود و در کل جهان ، به کشورهای غربی فرستاده است .

هرچند رفتار رژیم ایران نگران کننده است ، تهدید منافع ایالات متحده از سوی ایران محدود است . رویارویی با ایران باعث تحول سیاسی در تهران نمی شود ؛ بلکه برعکس ممکن است اثر معکوس داشته باشد . کلینتون شخصاً فرضیه برخورد تمدن ها را نپذیرفت . اما سیاست خصومت نامحدود ایالت متحده موازنه داخلی نیروها را به سود روحانیون رادیکال حاکم دگرگون خواهد کرد . همچنین مهمات و تدارکات زیادی برای استفاده در جنگ آنها علیه غرب بیگانه و تهدید فرهنگی آن در اختیار آنها می گذارد . به گونه ای تناقض آمیز ، رویکرد مقابله جویانه کلینتون در قبال اسلام انقلابی ایران ممکن است به رویارویی تمدن ها بیانجامد که وی آن را قویاً رد کرده است .

 

2- مورد الجزایر :

الف ) در آمد :

علیرغم نقش رهبری الجزایر در جنبش غیرمتعهدها ، این کشور به لحاظ تاریخی در تفکر ایالات متحده هرگز جایگاه مهمی نداشته است . اما بحران جاری در الجزایر به مسایل حساس زیادی مربوط می شود ، مسائلی که منافع آمریکا و متحدین آن را در شمال آفریقا و فراسوی آن تحت تأثیر قرار می دهد . این مسائل عبارتند از : نگرانی های جدی درباره امنیت اروپا ، جنجالی تر شدن روابط فرانسه و آمریکا ، جسورتر شدن جنبش های اسلامی در مصر ، تونس ، مراکش و لیبی و افزایش بالقوه تنش بین جهان اسلام و جهان غرب . در عین حال واکنش ایالات متحده به رویدادهای خونین الجزایر آزمونی برای آشکار شدن روش برخورد سیاست گذاران آمریکایی با اسلام سیاسی و پیوند بین اسلام و دموکراسی است .

 

ب ) موضع اولیه کلینتون در قبال بحران الجزایر ، هوشیاری و مراقبت :

برخلاف دولت بوش که ابتدا در پشتیبانی از حکومت نظامی تسلیم موضع فرانسه شد و کوشید پیروزی بنیادگرایان اسلامی را نادیده انگارد ، دولت کلینتون از همان آغاز یک ارزیابی دقیق و حساس از جبهه نجات اسلامی و  واقعیت های اوضاع سیاسی در الجزایر به عمل آورد . دولت کلینتون تلاش کرد موازنه ای بین جبهه نجات اسلامی و رژیم الجزایر برقرار کند و آنها را به مصالحه ترغیب نماید . گرچه دولت کلینتون در جنگ داخلی این کشور موضع بی طرفی اتخاذ کرده ، با این حال حکومت الجزایر را وادار کرد برای پیامدهای ابطال انتخابات چاره جویی کند ، سوء پیشینه خود را در زمینه حقوق بشر رفع کند ، اقتصاد سوسیالیست الجزایر را مورد بازنگری قرار دهد و مذاکرات جدی را با نحله اصلی اپوزیسیون اسلام گرا آغاز کند .

به باور برخ مقامات دولت کلینتون ، زمان عامل حیاتی در تحلیل سیاست این کشور در قبال الجزایر محسوب  می شود زیرا زمان رویدادها و واقعیت های جدید می آفریند . چند مضمون از موضع گیری های سیاسی متنوع مقامات آمریکایی استخراج می شود ، اولاً دولت کلینتون اعتراف کرد که بحران الجزایر ریشه در فساد ناشی از نابرابری اقتصادی و تبعیض سیاسی دارد . ثانیاً دولت کلینتون بین اسلام گرایان میانه رو و تندروها تمایزی روشن قائل شد و بالاخره ، دیپلمات های آمریکایی پذیرفتند که عوارض و پیامدهای بحران الجزایر به کشورهای همسایه و نیز اروپا سرایت خواهد کرد .

 

ج ) ارزیابی رویکرد اولیه دولت کلینتون :

مقامات ایالات متحده بیانیه های عمومی خود درباره الجزایر را با ابتکارات عملی همراه نساختند . شکاف عمیق موجود بین گفته ها و سیاست عملی ایالات متحده در سه سال اول ریاست جمهوری کلینتون مشهود بود . ایالات متحده هیچ مداخله سیاسی یا اقتصادی برای کمک به حل بحران الجزایر صورت نداد . به اعتقاد مقامات آمریکایی ، الجزایر دردرسری برای اروپا بود که تأثیر چندانی بر منافع ایالات متحده نداشت تا نیاز به سرمایه گذاری عمده آمریکا داشته باشد . شکاف میان سیاست های اعلامی و سیاست های اعمالی واشنگتن در قبال الجزایر از آنجا ناشی می شود که از یک سو ایالات متحده اتخاذ یک سیاست محسوس در قبال الجزایر را ساده تر می یابد و از سوی دیگر درباره اهمیت سیاسی و راهبردی این کشور برای منافع اساسی ایالات متحده احساس تردید می کند . در تحلیل ها می توان گفت که موضع ایالات متحده در قبال الجزایر کارکرد و محصول منافع و علایق راهبردی و ژئوپلیتیک است . علیرغم داشتن منابع نفت و گاز طبیعی ، روابط الجزایر با اروپا نزدیکتر از روابط آن با آمریکا بوده است . هر چه قدر که یک کشور از علایق ژئواستراتژیک ایالات متحده به دور باشد ، گرایش آمریکا به آن کشور ظریف تر و محتاطانه تر خواهد بود .

 

د ) مناقشه آمریکا و فرانسه بر سر الجزایر :

از همان آغاز ، رویکرد کلینتون به اسلام گرایان الجزایری بسیار لیبرال تر از متحد اروپایی آن ، یعنی فرانسه بود . برخلاف واشنگتن ، پاریس تمایزی بین اسلام گرایان نمی گذارد و همه آنها را اصولگرا می داند . همچنین فرانسه برای تداوم کمک های خود به حکومت الجزایر هیچ قید و شرطی نمی گذارد . در طول سال های 1993 و 1994 فرانسه انگیزه های آمریکا برای ملاقات با اسلام گرایان را مورد حمله قرار داد و به حمایت این کشور از جبهه نجات اسلامی در مقابل رژیم الجزایر مشکوک بود .

اختلافات بین واشنگتن و فرانسه چندان چشمگیر نیست ، هر دو کشور از پیروزی اسلام گرایان ناخرسند هستند . اختلاف فرانسه و ایالات متحده ناشی از  تعلقات خاص تاریخی آنها است . به لحاظ تاریخی ، ایالات متحده پیوندهای نزدیکی با تونس و مراکش برقرار کرده است و الجزایر در حاشیه منافع آمریکا بوده است . برعکس فرانسه ، آمریکا می تواند با جبهه نجات اسلامی مذاکرات محرمانه انجام دهد که این امر برای آن کشور یک راهبرد ریسک پایین همراه با هزینه های اندکی است .

 

هـ ) یک سیاست نو :

در پایان سال 1995 ، ایالات متحده رویکردی جدید در قبال الجزایر اتخاذ کرد . دولت کلینتون نتایج انتخابات ریاست جمهوری الجزایر در 1995 ، که در آن زروال به راحتی برنده شد ، را به مثابه فرصتی استثنایی برای حل و فصل بحران الجزایر تلقی کرد . در سال 1995 و 1996 ، کلینتون دو نامه به زروال نوشت و وی را ترغیب کرد  حتی الامکان طیف گسترده ای از مخالفین غیر خشونت طلب را در اجرای برنامه های آشتی ملی و اصلاحات اقتصادی مشارکت دهد . کلینتون همچنین به زروال اطمینان داد که چنانچه وی گام هایی در جهت گسترش این روند و شتاب بخشیدن به آن بردارد از پشتیبانی دولت ایالات متحده برخوردار خواهد شد . دولت ایالات انتخابات 1995 الجزایر را گسترش مشروعیت رئیس جمهوری الجزایر تلقی کرد . در عین حال کلینتون خوشبینی همراه با احتیاط هشدار داد که برای تحقق آزادسازی اقتصادی و پیشرفت به سوی گشایشی سیاسی ، راه درازی در  پیش است . این دو فرایند محورهای اصلی چشم انداز ثبات در آینده الجزایر است . در پایان سال 1995 ، مقامات ایالات متحده به ایفای نقش فعال تری در بحران الجزایر روی آوردند که شامل ترغیب رئیس جمهور جدید الجزایر به مذاکره با مخالفین مسالمت جو می شد .

 

و ) نهادینه شدن خشونت در الجزایر و چرخش در سیاست ایالات متحده :

در طول بحران الجزایر ، دولت کلینتون سیاستی محتاطانه درپیش گرفت به این امید که رئیس جمهور الجزایر به وعده های خود مبنی بر گسترش پایگاه سیاسی اجتماعی حکومت و آزادسازی اقتصادی عمل کند . اما وی نشان داد که تمایلی به پذیرش جبهه نجات الجزایر در حکومت یا حتی مذاکره با آن را ندارد . رئیس جمهور و سایر مقامات ارشد الجزایر مدعی شدند که در جنگ به پیروزی رسیده اند و جبهه نجات اسلامی را فصلی از تاریخ توصیف کردند که اینک بسته شده است . عدم پذیرش تلاش های میانجی گرانه منطقه ای و بین المللی برای حل بحران الجزایر ، از سوی حکومت الجزایر وضع را پیچیده تر می کند . ایالات متحده استفاده از اهرم های اقتصادی برای مقاصد سیاسی در قبال الجزایر را نیز متوقف کرد . دلیل عمده حمایت آمریکا از دولت الجزایر تضمین جریان نفت و گاز این کشور می باشد .

 

ز ) توصیه هایی برای سیاست گذاران  :

آنچه باید در اینجا بررسی شود این است که آیا ایالات متحده مایل است به جای تفویض مسوولیت ها به شرکای اروپایی اش ، مستقیماً در الجزایر سرمایه گذاری های سیاسی و اقتصادی عمده انجام دهد . بی اعتنایی  رئیس جمهور الجزایر و تداوم خشونت ها ، ایالات متحده را از فشار برای گسترش نظام سیاسی الجزایر باز نداشته است . یک راه حل پایدار برای بحران الجزایر در توانایی احزاب مخالف برای مذاکره و انعقاد یک پیمان سیاسی   – یک راه حل مصالحه جویانه که متضمن حفظ موجودیت و حداقل منافع آنها باشد – نهفته است .

تلاشهای میانجی گرایانه آمریکا باید با ابزارهای تشویقی و انگیزشی همراه باشد ، این ابزارها عبارتند از یک برنامه دیپلماتیک در سطح عالی ، کمک معقول اقتصادی ، برنامه های مشترک اقتصادی و سیاسی با شرکای اروپایی ، به ویژه فرانسه و منابع فکری و آموزشی برای کمک به گذار الجزایر به دموکراسی و بازسازی پل های اعتماد بین دولت و جامعه مدنی .

 اگر بخواهیم یک توصیه درباره موضع ایالات متحده در قبال الجزایر داشته باشیم این است که مقامات ایالات متحده باید به لحاظ دیپلماتیک در الجزایر قعال تر شوند . تلاش میانجی گرایانه موفق از سوی ایالات متحده           می تواند در پیشگیری از فروپاشی سیاسی تأثیر گذار بر اکثر کشورهای خاورمیانه نقش مثبتی داشته باشد و شکل و ساختار حاکمیت در منطقه را تثبیت کرده و بهبود بخشد .

 

3- مورد مصر :

الف ) در آمد :

در شرایطی که رویارویی طولانی بین اسلام گرایان و رژیم الجزایر توجه جهانیان را به خود معطوف داشته است ، ناظران سیاسی از یک رویارویی جدی تر و حساس تر ، یعنی رویارویی حکومت مصر و مخالفین اسلام گرا ، غفلت کرده اند . از اوایل دهه 1990 مصر شاهد جنگ محدود فرسایشی بین رژیم این کشور و اسلام گرایان بوده است . در اوایل دهه 1990 وخامت اوضاع امنیتی مصر و شکاف دولت و جامعه ، مقامات آمریکایی را نگران کرد . برخی گزارش های تأیید نشده در سال 1993 از تلاش بنیادگرایان اسلامی مصر برای سرنگونی حکومت مبارک خبر         می داد . مصر دروازه جهان عرب و تکیه گاه سیاست خاورمیانه ای آمریکا محسوب می شود . نزدیکی مصر به منطقه تولید کننده نفت در خلیج فارس و مشارکت فعال آن در روند صلح اعراب-اسرائیل چنین ، جایگاهی برای مصر در سیاست آمریکا ایجاد کرده است . برخلاف الجزایر ، آمریکا نمی تواند نسبت به چالش های خطرناک که حکومت مصر با آن مواجه است ، بی تفاوت باشند . مقامات آمریکایی از همان آغاز به اهمیت بحران و ضرورت حضور فعال در آن برای پیشگیری از به قدرت رسیدن اسلام گرایان واقف بوده اند .

 

ب ) مبارزه برای کسب قدرت سیاسی :

رژیم مبارک موفق شده است تهدید عناصر اسلام گرا مانند الجماعه الاسلامیه و جهاد را مهار کند ، این رژیم پیروزی های مهمی در سرکوب و توقف عملیات خشونت بار 17 ساله الجماعه و الجهاد کسب کرده است . اما دولت مصر نتوانسته است قلوب و افکار طبقه متوسط را به خود متمایل سازد . رمز موفقیت الجماعه و جهاد در افشای ضعف نظام سیاسی و برجسته کردن بی لیاقتی و ناکارآمدی اقتصادی حکومت ، وابستگی رژیم مصر به کمک های خارجی و سرسپردگی به ایالات متحده و در نتیجه فقدان مشروعیت آن نهفته است . این رویارویی خونین بین اسلام گرایان و رژیم مصر به نفع جریان اسلام گرایان به ویژه اخوان المسلمین بوده است . در جبهه داخلی ، مبارک با اسلامی کردن فضای سیاسی اجتماعی از فرهنگ و سیاست سکولار دور شد . گفتمان مقامات مصری روزبه روز اسلامی تر می شود . این وضع به ویژه در آموزش و پرورش و ارتباطات کاملاً مشهود است . اگر چه روند اسلامی شدن جامعه مصر آهسته است اما به آرامی چهره مصر را متحول می کند .

پس از حمله تروریستی نوامبر 1997 که در 68 خارجی و مصری کشته شدند ، مبارک امکان آغاز گفتگو با   اسلام گرایان جنگ سالار را منتفی دانست . در اوت 1995 مقامات مصری صدها چهره شاخص اخوان المسلمین را دستگیر و در یک دادگاه نظامی که قبلاً برای محاکمه مظنونین تروریست مورد استفاده قرار می گرفت  محاکمه کردند .

مبارک اطمینان داشت که به میان کشیدن پای کشورهای چون ایران و سودان در خشونت داخلی مصر مورد تأیید ایالات متحده آمریکا قرار خواهد گرفت که این دو کشور را در زمره دولتهای یاغی قرار داده است . استراتژی مبارک ، انحراف توجه جهانیان از معضلات داخلی و بحران مشروعیت سیاسی اوست . پس از انفجار مرکز تجارت جهانی در سال 1993 مبارک مدعی شد که این حمله تروریستی در صورت توجه آمریکا به هشدارهای مصر درباره وجود یک شبکه بین المللی بنیادگرای اسلامی در ایالات متحده ، قابل پیشگیری بود .

 

ج ) ارزیابی اولیه دولت کلینتون از اسلام گرایان مصر :

مقامات آمریکایی به مشکلات رژیم مبارک حساس هستند ، اما ادعاهای مبارک او مبنی بر ارتباط حملات الجماعه یا اخوان المسلمین با پایگاههای خارجی در میان آنها خریداری ندارد . به همین سبب ، از اوایل دهه 1990 دیپلمات های آمریکایی در مصر ضمن برقراری تماس مستمر با اخوان المسلمین به گردآوری اطلاعات و حفظ روابط حسنه با اسلام گرایان میانه رو مبادرت کردند . هدف آمریکا سرنگونی رژیم مصر نبود ؛ بلکه می خواست برای رفع پیامدهای بالقوه یک زلزله ناگهانی سیاسی در مصر آماده باشد . از نظر آمریکا ، حل بحران مصر به توانایی قاهره برای مدیریت موثر معضلات فزاینده اقتصادی – اجتماعی و سیاسی این کشور بستگی دارد . به عقیده کلینتون مشکلات مصر همانند سایر دولت ها صرفاً سیاسی نیست بلکه باید در چارچوب چالش توسعه پایدار ، چالش موازنه رشد فزاینده جمعیت ، با همه فشارها و دشوارهای ناشی از آن ، از جمله ضرورت تأمین غذا و مسکن و آموزش و امکانات با ثبات برای آنها ، بدان نگریست . کلینتون شخصاً مبارک را تحت فشار قرار داد تا علل اساسی اقدامات مسلحانه اسلام گرایان را کشف و رفع کند .

معضل الجزایر نه تنها باعث احساس ناامنی رژیم مصر در قبال همه گروههای اجتماعی دارای صبغه اسلامی شده است ، بلکه هراس رهبران سکولار مصر از اصول گرایان اسلامی را نیز تشدید کرده است . براین اساس رهبران مخالفان سکولار نیز برای در امان ماندن از خطر اسلام گرایان به رژیم مصر پناه آوردند ؛ از همین رو با پشتیبانی رژیم قاهره از سکولارها ، اسلام گرایان از چپ و راست سرکوب می شوند . نتیجه این امر آسیب جدی به جامعه مدنی و مردم سالاری در مصر است .

 

د ) چرخش در سیاست آمریکا : پشتیبانی همه جانبه از مبارک :

مبارک اطمینان داشت که ایالات متحده از هرگونه اعمال فشار بر مصر که این کشور را به سمت یک جنگ داخلی تمام عیار سوق دهد ، اجتناب خواهد کرد . پس از انتقادهای اولیه واشنگتن از سال 1994 از رژیم مبارک ، به نظر می رسید دولت کلینتون با تأکید بر پشتیبانی از حکومت مبارک ، دیدگاههای وی را پذیرفته است . با توجه به اهمیت سیاسی و راهبردهای قاهره برای ایالات متحده ، بعید به نظر می رسید که دولت کلینتون اقدامی انجام دهد که امنیت داخلی مصر با روابط نزدیک واشنگتن با قاهره را در مخاطره افکند . در سال 1994 برخی دستیاران دولت کلینتون ضمن ابراز رضایت از موفقیت های چشمگیر دولت مصر ، در مبارزه علیه تروریسم گفتند که ممکن است ارزش های دموکراتیک و احترام به حقوق بشر در این میان قربانی شود . ناظران مسایل مصر اجماع نظر دارند که دولت مصر کم و بیش در خلع سلاح خشن ترین گروه های کوچک و از کار انداختن ماشین جنگی الجماعه ، جهاد و سایر اسلام گرایان موفق بوده است . از این رو با توجه به تثبیت امنیت قاهره ، مرکز اقتصادی و سیاسی مصر ، تصمیم گیرندگان ایالات متحده دیگر از جانب اسلام گرایان احساس تهدید نمی کردند .

هـ) زوال قدرت الجماعه و جهاد :

نباید در مورد قدرت گروه های مسلح اسلام گرا مبالغه کرد . آنها از مشکلات فراوان از جمله ناتوانی در حفظ خطوط ارتباطی در میان سربازان و اعضای خود رنج می برند . همچنین حمله به جهانگردان  ، افکار عمومی در مصر و جهان اسلام و جهان عرب را علیه الجماعه برانگیخت . این رویداد موقعیتی برای مبارک بود تا ابتکار عمل برای ترمیم پل های شکسته جامعه مدنی را از دست اسلام گرایان بازستاند .

 

و ) ارزیابی سیاست آمریکا در قبال مصر و اسلام گرایان آن :

دولت آمریکا ضرورت اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاسی و پذیرش اسلام میانه رو در حکومت را به رژیم الجزایر توصیه کرده است ولی در مورد مصر با پرهیز از هرگونه اعلام نظر رسمی و مداخله در امور داخلی مصر اجازه داده است فشارهای واقعی که برای رژیم مبارک حیاتی هستند ، این رژیم را به سمت سیاست های واقع بینانه سوق دهد و در عین حال کلینتون معتقد است که سرنگونی رژیم مبارک ممکن است بیش از انقلاب ایران به منافع ایالات متحده آسیب رساند . مقامات آمریکایی آماده اند تفسیر مبارک از اسلام گرایان را بپذیرند زیرا به نظر آنها پیروزی اصول گرایان در مصر نخستین و مهمترین مرحله روندی است که طی آن بقیه دولت های جهان عرب نیز به راحتی در مقابل اسلام انقلابی تسلیم خواهد شد . مصر نقشی حیاتی در فرآیند صلح اعراب / اسرائیل که یکی از             نگرانی های حیاتی آمریکاست ایفاد می کند .

 

ز ) توصیه های سیاسی :

مصر به عنوان یکی از کهن ترین دولت – ملت های جهان بیش از همه باید به موازین حقوق بشر پایبند باشد . برخلاف الجزایر ، نهادهای سیاسی و قانونی مصر برای مقابله با تهدید اسلام گرایان اصول گرا کاملاً آماده و مجهزند .

دولت کلینتون باید حمایت خود از مبارک را با ضرورت حفظ و پیشبرد حقوق بشر و حکومت قانون هماهنگ کند . متأسفانه ایالات متحده در محاسبات کوتاه مدت امنیتی خود پایبندی به ارزش های لیبرال و دموکراسی را نادیده گرفته است . به نظر می رسد تمایزی که دولت بین اسلام گرایان میانه رو و اصول گرایان قائل شده است در مورد مصر کاربرد ندارد . راهبرد مقابله جویانه مبارک شیوه ای است که برای برخورد با تعارض اجتماعی طولانی کاربرد دارد . برخی مقامات ایالات متحده نگران آن هستند که رژیم مصر زور را جایگزین سیاست کند و خصومت طیف های وسیعی از مردم مصر را برانگیزد .

گسترش مشارکت و فضای سیاسی ، از فشار عمومی بر حکومت مصر به ویژه هنگام تلاش برای اجرای برنامه های ریاضت اقتصادی که هزینه های مهم اجتماعی به همراه دارد ، خواهد کاست . مشکل اصلی مصر در نظام تک حزبی آن ریشه دارد که غیر مشارکت جو است . ایالات متحده باید درباره هزینه های بلند مدت ناکامی در اجرای اصلاحات ، به متحد مصری خود هشدار دهد که مصر نه تنها نخواهد توانست به اقتصاد جهانی بپیوندد بلکه بیش از پیش در فقر و بی نظمی فرو خواهد رفت .

 

 

3- مورد ترکیه :

الف ) در آمد :

برای نخستین بار در تاریخ جدید ترکیه ، حزب رفاه به عنوان نماینده اسلام گرایان موفق شد در انتخابات پارلمانی این کشور در دسامبر 1995 بیست و یک درصد آراء و 158 کرسی از 550 کرسی مجمع ترکیه را به خود اختصاص دهد . رویدادی شگرف اتفاق افتاده بود و سکولارترین کشور خاورمیانه تسلیم اسلام گرایان شده بود . برخلاف ایران ، الجزایر و مصر ، ترکیه موردی منحصر به فرد در تلاش یک کشور مسلمان سکولار برای آشتی بین مذهب و سکولاریسم در یک بستر دموکراتیک است . اهمیت ترکیه در این واقعیت نهفته است که مقامات ایالات متحده غالباً از این کشور به عنوان الگوی همزیستی بین جهان اسلام و غرب نام می برند که الگوی همکاری پایدار و بهره ور در میان اهل کتاب است .

 

ب ) روابط ترکیه و آمریکا پس از جنگ سرد :

از زمان پایان جنگ سرد ، ترکیه نقشی محوری در سیاست خارجی آمریکا در قبال خاورمیانه ، بالکان و اروپا ایفاد کرده است . این کشور به عنوان عضو ناتو یکی از خطوط مقدم دفاع علیه شوروی بوده است . اهمیت راهبردی آنکارا انکارناپذیر است . ترکیه دروازه جهان اسلام محسوب می شود . انقلاب اسلامی 1979 ایران ، همراه با اشغال افغانستان توسط شوروی ، بر اهمیت راهبردی ترکیه افزود . مقامات ایالات متحده ، ترکیه را محور تلاقی منافع گوناگون راهبردی و خط مقدم مبارزه جهانی بین نیروهای اصلاحات ، نوسازی و سکولاریسم با واپس گرایی ، ضدغرب گرایی و عدم تساهل و جنگ بین تحجر دینی و تجدد مدنی می دانند .

 

ج ) جنگ 1991 خلیج فارس : تعمیق روابط ترکیه – ایالات متحده :

پایان جنگ سرد ترکیه را با جدی ترین چالش از زمان پایان جنگ جهانی دوم مواجه ساخت ، دستگاه سیاسی ترکیه از تأثیر فروپاشی شوروی بر تصویر غرب از نقش ژئواستراتژی ترکیه می هراسید . بحران خلیج فارس در سال 1991 ، فرصتی برای اتحاد نزدیک ترکیه با ایالات متحده علیه عراق بود . دولت بوش ترکیه را به عنوان وفادارترین متحد خود در جنگ علیه عراق توصیف کرد که برای مهار و پیشگیری از هرگونه تهدید علیه منافع حیاتی آمریکا در خلیج فارس یک شریک ایده آل بود .

 

د ) واکنش آمریکا به پیروزی حزب رفاه :

این رویداد ایالات متحده را نگران کرد ، مقامات آمریکایی مطمئن نبودند چگونه به این واقعه واکنش نشان دهند ، ابتدا عدم اطمینان ، خشم و تردید بر نگرش ایالات متحده در قبال حزب رفاه سایه افکند برهمین اساس واشنگتن سیاست صبر و انتظار را درپیش گرفت . دولت کلینتون برخلاف توصیه مقامات ارشد وزارت خارجه ، پیتر نارنوف را به ملاقات اربکان فرستاد . ترک ها ملاقات آلبرایت و تارنوف با اربکان را به مثابه حمایت و مشروعیت بخشیدن به دولت وی تفسیر کردند . گرچه مقامات آمریکایی اقدامی نکردند که نشان دهنده حساسیت آنها به رویدادهای ترکیه باشد ، ژنرال های ترکیه از نظرات ضد اسلام گرایانه نهادهای متعدد سیاسی در پایتخت های غربی و خاورمیانه و نیز حمایت آمریکا از تاکتیک های فشار نظامیان علیه اسلام گرایان آگاه بودند .

هـ ) مبارزه علیه اسلام گرایان :

مبارزه علیه اسلام گرایان در ترکیه رسماً در اواخر دهه 1980 آغاز شد . این مبارزه را سه اردوگاه هدایت می کرد : نخست) سکولاریست های رادیکال ، دوم) متحدین خاورمیانه ای هوادار ایالات متحده و سوم) ناظرین غربی که به حزب رفاه اعتماد نداشتند . برخی تقابل گرایان غربی نظامیان ترکیه را به مبارزه علیه اسلام گرایان ترغیب کردند. آنها از رهبران سکولار ترکیه و متحدین غربی آن ، به ویژه ایالات متحده مصرانه خواستند که اسلام گرایان را در تنگنا قرار گذارند . برخی دیپلمات های غربی نگران آن بودند که ترکیه نیز در آینده مانند ایران و الجزایر به یک تهدید تبدیل شود . هماهنگی دیدگاهها و منافع سه اردوگاه سکولاریستهای پیرو آتاتورک ، برخی رژیم های خاورمیانه و تقابل گرایان غربی ، اتئلافی قدرتمند برای ترغیب آمریکا به ترغیب آمریکا به تشدید فشارها علیه حکومت اربکان پدید آوردند . این ائتلاف سرانجام موفق شد نظامیان ترکیه را به عزل اربکان از قدرت وادار سازد .

 

و ) سابقه حزب رفاه و نقش آمریکا :

اربکان علیرغم موضعگیری های اسلامی اولیه خود در طول رقابت های انتخاباتی ، نشان داد که کاملاً عملگرا و        ملی گرا ، میانه رو و بسیار آرام و متین است . وی حمایت خود از پلورالیسم و دموکراسی را تکرار کرد و اعلام داشت که علیه تهدید بنیادگرایی مذهبی مبارزه می کند . وی سیاست های بازار آزاد را به اجراء گذاشت . در عرصه روابط خارجی نیز اربکان پایبندی به قراردادهای و کنوانسیونهای گذشته را مورد تأکید قرار داد و از مبارزه نیروهای امنیتی علیه تروریسم حمایت کرد . سیاست خارجی چند بعدی اربکان ، روابط او با ایران و پیوندهای استراتژیک با اسرائیل ، نشان می دهد که ترکیه هم با غرب و هم با شرق روابط حسنه دارد . در مجموع اولویت های سیاست خارجی ترکیه در دولت اربکان تغییر چندانی نکرده است . رویکرد آمریکا در قبال اسلام گرایان ترکیه رویکردی عملگرایانه و عاری از رسوبات مذهبی یا فرهنگ خصومت در قبال اسلام گرایی است . اعتماد مقامات آمریکایی نسبت به نهادهای ترکیه بیشتر از نهادهای مصر و الجزایر بود .

 

ز ) حمله نهایی نظامیان و برکناری اربکان :

تماس های محرمانه آمریکا با نظامیان و اعلام عدم تحمل دولت اسلام گرا از سوی اتحادیه اروپا ؛ تلاش ایالات متحده برای تعدیل موضع خود و حرکت بین دو گروه مخالف یعنی نظامیان سکولار و دولت اسلام گرا ؛ توصیه آمریکا به نظامیان برای کنترل اربکان از یک سو و هراس آنها از تأثیرات منفی یک کودتای نظامی بر ثبات سیاسی درازمدت در ترکیه از سوی دیگر و اعتقادات آمریکا به دموکراسی سکولار ، نظامیان را به ایفای بازی سیاسی در عرصه سیاست ترکیه سوق داد . ژنرال های ترکیه با افزایش فشار و اعلام کودتای غیرنظامی ، ائتلاف اربکان و چیلر را متلاشی کردند و سرانجام در 1997 اربکان تسلیم فشارها شد و پس از حدود یکسال از قدرت کناره گیری کرد .

 

ح ) تهدید اسلامی : افسانه یا واقعیت :

اسلام گرایان از گرایش عمومی مردم آگاه بودند و مطابق آن رفتار کردند . گرچه برخی رهبران حزب رفاه ، دولت مبتنی بر شریعت را به لحاظ نظری امکانپذیر می دانستند ، آنها خواهان یک جامعه مسلمان و نه دولت اسلامی هستند .  اسلام گرایان به چند دسته تقسیم می شوند : اسلام گرایان لیبرال ، چپ گرا و بنیادگرایان .

جریان غالب اسلام گرایان ترکیه به خاطر سرشت تکثرگرایی سیاست ترکیه ، در برابر فشارهای سیاسی انعطاف پذیرتر از همتایان خود در دیگر مناطق جهان هستند . اسلام گرایان ترکیه محصول شرایط تاریخی و عینی گوناگون هستند .

 

ط ) توصیه های سیاسی :

ایالات متحده باید ژنرال های ترک را وادار کند که مشکلات اساسی ترکیه از جمله مسأله کردها را از طریق قانونی حل و فصل نمایند . همچنین برخورد تناقض آمیز و دوگانه واشنگتن با حقوق بشر و دموکراسی به پرستیژ آمریکا و نیز قانون گرایی در ترکیه آسیب رسانده است . آمریکا علاوه بر اتخاذ یک موضع اصولی و سازگار در زمینه حقوق بشر ، کمک ها و فروش های تسلیحاتی را به رعایت حقوق و آزادی های شهروندی منوط کند . همچنین ایالات متحده باید مسایل حیاتی و دیرپای ترکیه را که مورد غفلت قرار گرفته است مورد توجه قرار دهد . وضع اسفناک تهیدستان شهری ، وحشت اجتماعی از شهرهای بزرگ و شلوغ ترکیه ، فساد و سلطه نظامیگری دولت کمالی از جمله این مسایل هستند .

 

فصل هفتم – نتیجه گیری :

الف ) در آمد :

علیرغم اعلامیه های فراوان مقامات آمریکایی ، ایالات متحده سیاستی منسجم و فراگیر درخصوص نقش اسلام در فرآیند سیاسی ندارد . اندیشه آمریکایی درباره اسلام گرایان به تدوین شاخص های سیاست عملی منجر نشده  است . فقدان یک سیاست جامع آمریکایی در قبال فعالیت های اسلامی سه عامل عمده دارد :

1)   دولت بوش و کلینتون – همانند اسلاف خود – یک سیاست خارجی جامع درباره اسلام نداشته اند . هر دولت با ایده ایجاد یک نظم نوین جهانی مطابق آنچه در تصور آمریکاست ، سرگرم شده اند .

2)   وزاری خارجه پیشین یعنی جیمز بیکر ، وارن کریستوفر و مادلین آلبرایت بدون آنکه مفهوم سازی کنند ، ترجیح می دادند مسایل ملموس و عینی سیاست خارجی را حل و فصل کنند .

3)   مقامات ایالات متحده فهمیدند که جنبش های اسلام گرا ، نه تنها همگن نیستند ، بلکه عمیقاً پراکنده اند و دستور کارهای سیاسی آنها اساساً براساس شرایط خاص و منحصر به فرد کشورهای مختلف تعیین  می شود . رمز سردرگمی دولت کلینتون درباره تعیین چارچوب یک سیاست عام و جهانشمول در قبال اسلام سیاسی در همین نکته نهفته است .

س

ب ) یافته های این تحقیق در عرصه سیاست اعلامی :

سیاست خارجی آمریکا که مورد تأیید مقامات دولتی بوش و کلینتون بوده نشان دهنده گرایش به همزیستی با اسلام گرایانی بود که خشونت و افراط گرایی را نمی پذیرند و با قواعد روابط دولت – ملت ایفادی نقش می کنند . سیاست گذاران آمریکایی روشن ساخته اند که آنها قویاً با این ادعای تقابل گرایان مخالفند که فعال گرایی اسلامی به مثابه تهدیدی جدید علیه غرب جایگزین کمونیسم شوروی شده است .

مقامات ایالات متحده احیاگری اسلامی را به عنوان بخشی از یک جهاد و مبارزه ضد غربی ارزیابی نمی کنند بلکه ظهور عقاید و احساسات اسلامی را به بدتر شدن شرایط اقتصادی – اجتماعی و سیاسی نسبت می دهند .           آنها فرضیه رویارویی تمدن ها را قاطعانه رد کرده اند و به جای آن بر نقش منحصر به فرد ایالات متحده به عنوان پلی میان نظام های روحانی گوناگون تأکید می گذارند.

 

ج ) سیاستهای اعمالی :

یادآوری این نکته مهم است که سخنرانی های مقامات ایالات متحده نمی تواند شاخص درستی برای درک سیاست خارجی آمریکا در قبال فعالگرایان اسلامی باشد . سیاست های عملی آمریکا نسبت به جنبش ها و دولت های اسلامی حاکی از وجود ریشه های عمیق تضاد ، شکاکیت و بی اعتمادی است . مصر یکی از نمونه های بارز در این زمینه است . در مورد مصر ، ایالات متحده باید شکاف میان سیاست اعلامی و رفتار عملی خود را از میان بردارد و یا دست کم از آن بکاهد . محدود شدن فضای سیاسی برای فعالیت های قانونی ، موجب می شود که بسیاری از  اسلام گرایان به فعالیت های زیرزمینی و پنهان روی آورند که این امر حکومت مصر را نسبت به عملیات جهادی جماعت اخوان المسلمین آسیب پذیر می کند .

برخلاف موضع ایالات متحده در قابل مصر ، رویکرد واشنگتن نسبت به الجزایر خیلی پیچیده تر و ظریف تر است . گرچه در ابتدا دولت بوش تلویحاً از سرکوب نظامی اسلام گرایان پشتیبانی کرد ، متعاقباً در یک موضع گیری معتدل تر و حساس تر مبارزه داخلی برای کسب قدرت در الجزایر را ستود . دولت آمریکا تماس هایی محرمانه با جبهه نجات اسلامی الجزایر برقرار ساخت و تندروهای نظامی را تحت فشار قرار داد که در ابطال انتخابات تجدید نظر کنند و اصلاحات اقتصادی و سیاسی واقعی را به اجراء درآوردند .

برخلاف واکنش آنها به اوضاع مصر و الجزایر ، سیاست گذاران ایالات متحده به هنگام پیروزی نسبی اسلام گرایان در انتخابات پارلمانی ترکیه در سال 1995 وحشت زده نشدند . ایالات متحده در ابتدا بین آن داشت که نخست وزیر اسلام گرا ، نجم الدین اربکان ، این کشور سنتی سکولار و هوادار غرب را از غرب گرایی سنتی آن دور کند و در جستجوی پیوندهای ضد آمریکایی جدید با دولت های رادیکال مسلمان ، به ویژه ایران باشد . دلهره و نگرانی اولیه مقامات آمریکایی زمانی برطرف شد که اربکان در دیدار با مقامات ایالات متحده به آنها اطمینان داد که وی خواهان روابط بهتر و دوستانه تر با این کشور است . سیاست ایالات متحده این بود که با حکومت اسلام گرایان در ترکیه دشمنی نورزد و به رویارویی با آنها برنخیزد  . رویکرد حساس و ظریف واشنگتن آن را در مقابل کودتا توسط نظامیان ترکیه قرار داد . مورد ترکیه به وضوح نشان می دهد که ایالات متحده نه تنها نمی تواند بیاموزد که چگونه با اسلام گرایان در قدرت همزیستی کند ، بلکه حتی نمی تواند بیاموزد که چگونه منافع حیاتی و روابط راهبردی خود را با متحدین این کشور در ناتو حفظ کند .

 

د ) پیچیدگی مورد ایران :

ایران تنها دولتی است که مستقیماً اسلام انقلابی بر آن حکومت می کند . از سال 1979 ایران به عنوان حامل اسلام ناب عمل کرده است و مشروعیت نظم موجود منطقه ای تحت سلطه آمریکا را به چالش کشیده است . اسلام انقلابی مورد نظر ایران شدیداً ضد غربی و دشمن بیشتر منافع ایالات متحده تلقی می شود . وقوع انقلاب اسلامی و به دنبال آن بحران گروگان ها ، همراه با فعالیت اولیه روحانیون برای سرنگون کردن همسایگان عرب ایران در  خلیج فارس و صدور انقلاب ، به میزان زیادی در شکل گیری تصورات آمریکایی از احیاگری اسلامی نقش دارد . در 20 سال گذشته ایران و آمریکا شاهد دوره های بسیار کوتاه روابط گرم دیپلماتیک بوده اند ، این روابط در دوره کلینتون به پایین ترین سطح خود رسید . دولت کلینتون علیه رژیم ایران اعلام جنگ اقتصادی کرده است و به سازمان سیا مأمویت داده است که عملیات پنهانی برای وادار ساختن حکومت ایران به اصلاح و تغییر رفتار خود انجام دهد . تلاش ایالات متحده برای کم اهمیت جلوه دادن  عامل اسلامی نهفته در رفتار روحانیون همچنان ناکام مانده است . این ناکامی دو علت دارد :

1-     روحانیون ایران سخت کوشیده اند تعارض خود با ایالات متحده را به عنوان بخشی از یک رویارویی فرهنگی بین اسلام و غرب سکولار ترسیم کنند .

2-     جهان خارج ، همانند برخی نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده ، بر این باورند که تحقیر آمریکا از سوی روحانیون در جریان بحران گروگانها ، آمریکا را بر آن داشته تا رفتاری انتقام آمیز نسبت به ایران داشته باشند .

صرف نظر ازاهمیت جنبه های اسلامی در محاسبات ایالات متحده ، پیچیدگی مورد ایران سیاست گذاران آمریکایی را مردد و از پذیرش حرکت اسلام گرایان برای کسب قدرت گریزان کرده است . این پیچیدگی بر نگرش         اسلام گرایان نسبت به سیاست خارجی آمریکا نیز تأثیرات زیانبار داشته است . واکنش های آمریکا نسبت به انقلاب ایران و رویدادهای ناشی از آن دستاویزی برای کسانی از هر دو اردوگاه فراهم ساخته است که معتقد به اسطوره رویارویی بین غرب و جهان اسلام هستند .

 

هـ ) راهبردهایی برای آینده :

بیانیه های رسمی آمریکا ظاهراً هرگونه تردید برجای مانده در افکار درباره احتمال برخورد تمدن ها را می زداید . اما چالشی که حکومت آمریکا با آن مواجه است این است که باید سیاست های سازگار و منطبق با ایده های والای اعلام شده از سوی مقامات این کشور را تعقیب کند . ایالات متحده باید به نگرانی ها و بیم هایی بپردازد که علت اصلی نارضایتی های اکثر مسلمانان را تشکیل می دهد . این نگرانی ها موارد ذیل را شامل می شود : قواعد مغرضانه و غیر مغرضانه برای مشارکت سیاسی که غالباً به تبعیض و استثناء منجر می شود ، استمرار تحریم اقتصادی ، مسائل سیاست خارجی نظیر موضع گیری ایالات متحده در قبال روند صلح اعراب/ اسرائیل ، حمایت واشنگتن از رهبران فاسد و نامحبوب کشورهای اسلامی و معیارهای دوگانه مقامات آمریکایی در برخورد با جهان اسلام .

حفظ یک فاصله مناسب از رژیم های فاسد و نامحبوب در جهان اسلام در درازمدت به نفع واشنگتن است . همچنین گفتگوی دوگانه درباره ترویج دموکراسی باید پایان یابد . وقتی دولت بوش در ابتدا از کودتای نافرجام علیه فرآیند دموکراتیک در الجزایر پشتیبانی کرد پرستیژ و آبروی آمریکا لکه دار شد .

ایالات متحده با محدودیت هایی نیز روبرو است . علاوه بر این ، اسلام گرایان ثابت کرده اند که بدترین دشمنان خودشان هستند . رهبران اسلام گرا با داشتن مواضع مبهم و نامعلوم ، درباره هنجارهای دموکراتیک ، حقوق بشر ، روابط مسالمت آمیز با غرب و استفاده از ترور در تعقیب اهداف سیاسی داخلی ، دستاویز خوبی در اختیار آن دسته از افرادی قرار داده اند که می کوشند تهدید اسلامی را به یک دشمن دیگر مانند شوروی تبدیل کنند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد